کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اَبر پیچندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
tornado cloud
اَبر پیچندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] اَبر شیپوری یا قیفی که پایۀ آن در خشکی به زمین میرسد
-
واژههای مشابه
-
ابر
واژگان مترادف و متضاد
۱. ابل، رباب، سحاب، غمامه، میغ ۲. اسفنج
-
ابر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: abr] 'abr ۱. (هواشناسی) بخارهای غلیظشده یا تودۀ قطرات آب و ذرات یخ معلق در جو که از آنها باران، برف، و تگرگ میبارد: ◻︎ تا نگرید ابر کی خندد چمن / تا نگرید طفل کی جوشد لبن (مولوی: ۶۷۸)، ◻︎ ابر ا گر آب زندگی بارد / هرگز از شاخ بید ...
-
ابر
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [پهلوی: apar، مقابلِ پایین] ‹بر› [قدیمی] 'abar ۱. بالا؛ زبر.۲. بر: ◻︎ بزد نای رویین ابر پشت پیل / جهان شد ز لشکر چو دریای نیل (فردوسی۲: ۷۰۷).۳. به.۴. با.
-
ابر
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) 1 - تودة عظیم بخار آب ، میغ ، سحاب . 2 - اسفنج دریایی یا مصنوعی که با آن مثل یک کیسه یا لیف بدن را شستشو دهند؛ ابر حمام .
-
ابر
فرهنگ فارسی معین
(اَ بَ) [ په . ] (اِ.) بالا، مق پایین .
-
ابر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) آغوش ، بر.
-
ابر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حر اض .) 1 - بر، به ، با. 2 - بالای ، روی . 3 - در. 4 - بر سر.
-
آبر
لغتنامه دهخدا
آبر. [ ب ِ ] (ع ص ) آنکه تأبیر خرمابن کند. خرماگشن دهنده . (مهذب الاسماء). رجوع بتأبیر شود.
-
آبر
لغتنامه دهخدا
آبر. [ ب ُ ] (اِخ ) قریه ای از سیستان ، و ابوالحسن محمدبن حسین بن ابراهیم بن عاصم آبری از ائمه ٔ حدیث بدانجا منسوب است . (معجم البلدان ).
-
ابر
لغتنامه دهخدا
ابر. [ اَ ] (اِخ ) قریه ای از قراء بسطام دارای چمنی باطراوت که آنرا چمن ابر گویند و از ابربه فندرسک استراباد راهی است هشت فرسنگ مسافت آن .
-
ابر
لغتنامه دهخدا
ابر. [ اَ ] (ع مص ) نیش زدن کژدم . || سوزن و نیش خورانیدن سگ را در نان و جز آن . || گشن دادن خرمابن را.
-
ابر
لغتنامه دهخدا
ابر. [ اَ ب َ ] (حرف اضافه ) بَر. ب ِ : پس این داستان کش بگفت از فیال ابر سیصد و سی ّ وسه بود سال . ابوشکور.همیدون جهان برتو سازم سیاه ابر خاک آرم ترا این کلاه . فردوسی .ابر بی گناهیش نخجیر، زارگرفتند شیون ، بهر کوهسار. فردوسی .ابر داه و دو، هفت شد ک...
-
ابر
لغتنامه دهخدا
ابر. [ اَ ب َرر ] (ع ن تف ) نیکوکارتر. نیکمردتر: اَبَرﱡ من العملس (عملس نام مردی که مادر خویش بر دوش به حج بردی ). || (ص ) ساکن دشتهای دوردست .