کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اویغوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اویغوری
/'oyquri/
معنی
۱. زبانی از خانوادۀ زبانهای اورالی که میان مردم اویغور رایج بوده است.
۲. خطی که این زبان با آن نوشته میشد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اویغوری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به اویغور، قبیلهای ترکزبان که در قرن دوم هجری در ترکستان ساکن شدند و به آیین مانوی گرویدند) [ترکی. فارسی] 'oyquri ۱. زبانی از خانوادۀ زبانهای اورالی که میان مردم اویغور رایج بوده است.۲. خطی که این زبان با آن نوشته میشد.
-
جستوجو در متن
-
ایغری
لغتنامه دهخدا
ایغری . [ اُ غ ُ ] (ص نسبی ) ایغوری . اویغوری . منسوب به ایغر: زبان ایغری . قوم ایغری . خط ایغری : امیر ارغون بعد ما که از تعلیم خط ایغری فارغ شد. (تاریخ جهانگشا ج 2 ص 242).قمری رخ عطاردی خامه پارسی خط و ایغری نامه . اوحدی .رجوع به ایغور و اویغوری شو...
-
بارق
لغتنامه دهخدا
بارق . [ رِ ] (اِخ ) باوق . یارق . یاروق . بخشی ختایی . معلم و مربی فرزند غازان بود:... و چون پنج ساله شد (فرزند غازان ) اباقاخان او را به بارق بخشی ختایی سپرد تا او را تربیت کند و خط مغولی و اویغوری و علوم و آداب ایشان بیاموزد... (تاریخ مبارک غازانی...
-
کرکوز
لغتنامه دهخدا
کرکوز. [ ] (اِخ ) کورکوز. گورگوز. از جانب مغول والی خراسان ومازندران بود. در زمان منکوقاآن به سبب دانستن خط اویغوری تقربی یافت و در مهمات و مصالحی که بدو مفوض می شد، کفایتی نشان داد تا به ولایت خراسان و مازندران رسید و در آخرکار مسلمان شد. وی بفرمان ...
-
تپشی
لغتنامه دهخدا
تپشی . [ ت ِ ] (اِ) بلوشه در تعلیقات جامعالتواریخ رشیدی آن را لغت مغولی تبشی دانسته که در زبان اویغوری دخیل شده بمعنی بشقاب گود: دیگر در دیار قراقوروم میگذشت [ قاآن ]، نظرش دردکانی پرعناب افتاد و طبعش بر آن مایل شد چون فرود آمد دانشمند حاجب را فرمود ...
-
مغولی
لغتنامه دهخدا
مغولی . [ م ُ غ ُ ] (ص نسبی ) نسبت است به مغول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به مغول . مربوط به مغول : خط مغولی و اویغوری و علوم و آداب ایشان بیاموزد. (تاریخ غازان ص 8). لغتهای مختلف مغولی خود منسوب به اوست . (تاریخ غازان ص 171). هر آفریده ای ...
-
پیجان
لغتنامه دهخدا
پیجان . (اِخ ) پیشان . نام قصبه ای در ترکستان شرقی تابع دولت چین ، در دامنه ٔ سلسله ٔ تیان شان ، در 80 هزارگزی مشرق تورفان در 42 درجه و 25 دقیقه عرض شمالی و 88 درجه و 20 دقیقه طول شرقی . قسمتی از آن محاط سور و نقاط همجوار آن بسیار حاصل خیز است . آنجا...
-
گرگوز
لغتنامه دهخدا
گرگوز. [ ] (اِخ ) یکی از امرای جنتمور است و جنتمور حدود سال 633 هَ . ق . وی را برای عرض گزارش حوزه ٔ حکومتی خود نزد اوکتای قاآن فرستاد و بهأالدین جوینی صاحب دیوان را همراه او کرد... گرگوز اصلاً اویغور و یکی از دبیران جوجی بوده که بمناسبت اطلاع بر خط...
-
خدابنده
لغتنامه دهخدا
خدابنده . [ خ ُ ب َ دَ/ دِ ] (اِخ ) لقب سلطان محمد اولجایتو پادشاه مغولی است که از سال 703 تا 716 هَ .ق . بر ایران و متصرفات مغولی در حوالی ایران حکومت کرد. اینک شرح حال اوبنقل از تاریخ مغول عباس اقبال آشتیانی : غازان خان [پادشاه مغولی ایران ] در ایا...