کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اویخته بودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اویخته شدن
دیکشنری فارسی به عربی
خنفساء
-
اویخته وشل
دیکشنری فارسی به عربی
لوحة
-
گل آویخته
واژهنامه آزاد
گَل آویز،دست به گریبان شدن
-
برگه یا قسمت اویخته
دیکشنری فارسی به عربی
لوحة
-
دامن اویخته وشل لباس یا هر چیز اویخته وشل
دیکشنری فارسی به عربی
فترة الهدوء
-
بخش پهن وگردی که بچیزی اویخته یا پیش امده باشد
دیکشنری فارسی به عربی
شحمة الاذن
-
جستوجو در متن
-
slouched
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لعنتی، دولا دولا راه رفتن، خمیده بودن، اویخته بودن، اویختن، پوست انداختن
-
lobation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لابی، اویختگی، دارای نرمه بودن، قطعه قطعه شدگی، مقطع زائده اویخته
-
lobations
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لفاظی ها، اویختگی، دارای نرمه بودن، قطعه قطعه شدگی، مقطع زائده اویخته
-
slouches
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیلوها، خمیدگی، تنبل، ادم بی دست و پا، ادم بی کاره وبی کفایت، دولا دولا راه رفتن، خمیده بودن، اویخته بودن، اویختن، پوست انداختن
-
slouch
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لگد زدن، خمیدگی، تنبل، ادم بی دست و پا، ادم بی کاره وبی کفایت، دولا دولا راه رفتن، خمیده بودن، اویخته بودن، اویختن، پوست انداختن
-
تهدل
دیکشنری عربی به فارسی
ادم بي دست وپا , ادم بي کاره وبي کفايت , تنبل , با سر خميده ودولا دولا راه رفتن سربزير , خميده بودن , اويخته بودن , اويختن , پوست انداختن
-
آویزش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) 'āvizeš ۱. پیوستگی؛ بستگی.۲. آویختگی؛ آویخته بودن.۳. درآویختگی در جنگ.
-
hangs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آویزان است، تعلیق، طرزاویختن، مفهوم، تمایل، چسبیدن به، اویختن، اویزان کردن، طناب انداختن، بدار اویختن، متکی شدن بر، اویزان بودن، بدار اویخته شدن، معلق کردن، فروهشتن
-
hang
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آویزان شدن، تعلیق، طرزاویختن، مفهوم، تمایل، چسبیدن به، اویختن، اویزان کردن، طناب انداختن، بدار اویختن، متکی شدن بر، اویزان بودن، بدار اویخته شدن، معلق کردن، فروهشتن