کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوژن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اوژن
/'o[w]žan/
معنی
۱. = اوژندن
۲. اوژنده؛ اوژننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): شیراوژن، ◻︎ تو در پنجهٴ شیر مرداوژنی / چه سودت کند پنجهٴ آهنی (سعدی۱: ۱۰۷).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اوژن
فرهنگ نامها
(تلفظ: ožan) (در قدیم) اوژندن ، افکندن ؛ اوژننده ، افکننده ، اندازنده.
-
اوژن
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ اوژندن) [قدیمی] 'o[w]žan ۱. = اوژندن۲. اوژنده؛ اوژننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): شیراوژن، ◻︎ تو در پنجهٴ شیر مرداوژنی / چه سودت کند پنجهٴ آهنی (سعدی۱: ۱۰۷).
-
اوژن
فرهنگ فارسی معین
(اَ یا اُ ژَ) (ص فا.) افکننده و اندازنده ، شیر اوژن .
-
اوژن
لغتنامه دهخدا
اوژن . [ اَ ژَ ] (نف مرخم ) انداز. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ). افکن . (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (انجمن آرا). اندازنده و افکننده . (برهان ) (هفت قلزم ). اما همیشه در صورت ترکیبی بکار رود.- تن اوژن ؛ تن افکن : یکی آتش درافتاده ست...
-
واژههای مشابه
-
پیل اوژن
فرهنگ فارسی معین
(اُ ژَ) (ص فا.) پیل افکن ، پیل کش .
-
پیل اوژن
لغتنامه دهخدا
پیل اوژن . [ اَ /اُو ژَ ] (نف مرکب ) پیل افکن . || پیل کش .
-
فیل اوژن
لغتنامه دهخدا
فیل اوژن . [ اَ / اُو ژَ ] (نف مرکب ) پیل اوژن . (فرهنگ فارسی معین ). پیل افکن . پیل کش . آنکه بتواند پیل را از پای درآورد. بسیار نیرومند.
-
فیل اوژن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [معرب. فارسی] [قدیمی] fil'o[w]žan = پیلاوژن
-
پیل اوژن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹فیلاوژن› [قدیمی] pil[']o[w]žan قوی و نیرومند که پیل را بر زمین بزند؛ پیلافکن.
-
جستوجو در متن
-
اوژنان
لغتنامه دهخدا
اوژنان . [ اَژَ ] (ق ) در حال زدن و افکندن . رجوع به اوژن شود.
-
فیل فکن
لغتنامه دهخدا
فیل فکن . [ ف َ / ف ِ ک َ ] (نف مرکب ) پیل فکن . (فرهنگ فارسی معین ). فیل افکن . پیل افکن . پیل اوژن . فیل اوژن . پیل فکن . رجوع به این ترکیب ها شود.
-
تیسران
لغتنامه دهخدا
تیسران . [ س ِ ] (اِخ ) اوژن . دانشمند کشاورزی فرانسه (1830-1925 م .) است و در تکامل تعلیمات کشاورزی نقش مؤثری داشت . (از لاروس ).
-
زنتا
لغتنامه دهخدا
زنتا. [ زَ ] (اِخ ) سنتا . شهری است در یوگسلاوی که بر کنار «تیسزا» واقع است و 24900 تن سکنه دارد و در سال 1697 م . شاهزاده اوژن در اینجا بر ترکها غلبه یافت . (از لاروس ).