کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اولی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اولی
/'avvali/
معنی
ویژگی کسی یا چیزی که پیش از همه است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ارجح، برتر، سزاوارتر، مقدم
دیکشنری
former, preponderant
-
جستوجوی دقیق
-
اولی
واژگان مترادف و متضاد
ارجح، برتر، سزاوارتر، مقدم
-
اولی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به اول) [عربی. فارسی] 'avvali ویژگی کسی یا چیزی که پیش از همه است.
-
اولی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت تفضیلی) [عربی: اَولیٰ] 'o[w]lā ۱. سزاوارتر؛ لایقتر؛ شایستهتر.۲. برتر.
-
اولی
فرهنگ فارسی معین
(اَ یا اُلا) [ ع . ] (ص تف .) سزاوارتر، صواب تر.
-
اولی
فرهنگ فارسی معین
(لا) [ ع . ] (ص .) نخستین ، اولین .
-
اولی
لغتنامه دهخدا
اولی . [ اَ ] (اِ) ممال اَولی ̍. (یادداشت مؤلف ).
-
اولی
لغتنامه دهخدا
اولی . [ اَ لا ] (ع ن تف ) بهتر. سزاوارتر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). احری . (منتهی الارب ). اجدر. احق . احجی . صواب تر و سزاوارتر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) ج ، اوالی . اولون . (منتهی الارب ) : این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی وین دفتر بی مع...
-
اولی
لغتنامه دهخدا
اولی . [ اَوْ وَ ی ] (ص نسبی ) منسوب به اول . || بدیهی و آن چیزی است که پس از توجه عقل بدان ثبوت آن به چیز دیگری از تجربه و غیره نیازندارد چون الواحد نصف الاثنین و یکی نصف دوتاست و کل بزرگتر از جزو است . زیرا این دو حکم فقط با تصور طرفین حاصل گردند و...
-
اولی
لغتنامه دهخدا
اولی . [ اُ ] (ع اِ) خداوندان ، جمع ذو و این جمع خلاف ماده ٔ مفرد است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). در حالت نصبی و جری .- اولی اجنحه ؛ صاحبان بازوها و بالها و این کنایه است از ملائک چرا که منقول است فرشتگان پر و بال دارند. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ...
-
اولی
لغتنامه دهخدا
اولی . [ لا ] (ع ص ، اِ) مؤنث اول . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد) (المنجد). نخستین . (مهذب الاسماء). || این جهان . مقابل اخری . آخرت . (مهذب الاسماء).- صلوة اولی ؛ نماز ظهر. رجوع به اول شود.
-
اولی
دیکشنری فارسی به عربی
مسبق
-
واژههای مشابه
-
أُوْلِي
فرهنگ واژگان قرآن
صاحب
-
اولي
دیکشنری عربی به فارسی
نخستبن , اول , اولين , اصلي , اغازي , ابتدايي , بدوي , واقع در اغاز , اولين قسمت , پاراف , مقدماتي , اوليه , مرحله ابتدايي
-
أَوْلَى
فرهنگ واژگان قرآن
سزاوارتر-نزديکتر