کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اولا آنکه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اولا آنکه
فرهنگ واژههای سره
نخست آنکه
-
واژههای مشابه
-
اولاً
فرهنگ فارسی معین
(اَ وَّ لَن ) [ ع . ] (ق .) نخست ، نخستین .
-
اولاً
لغتنامه دهخدا
اولاً. [ اَوْ وَ لَن ْ ] (ع ق ) نخستین . (ناظم الاطباء). در اول ، پیش از همه : گرت باید که سست گردد زه اولاً پوستین بگازر ده . سنایی .نغمه های اندرون اولیااولاًگوید که ای اجزای لا. مولوی .بسیار کسان که جان شیرین در پای تو ریزد اولاً من .سعدی .
-
اولاّ
لهجه و گویش بختیاری
ullâ آنطرف.
-
اولا د
دیکشنری فارسی به عربی
بذرة , جيل , زلة , قضية , نسل
-
اولا د عمه وعمو
دیکشنری فارسی به عربی
الماني
-
زاده (در جمع) اولا د
دیکشنری فارسی به عربی
سليل
-
جستوجو در متن
-
خردزد
لغتنامه دهخدا
خردزد. [ خ َ دُ ] (نف مرکب ) آنکه خر دیگران را دزدد. فحش گونه ای است که در وقت اهانت بکسی آنرا بکار برند : ای دیو ابوالمظفر خردزد اغنوی یک شب به نخشب اندر بی فتنه نغنوی . سوزنی .اولاً لشکر آل مرتضی که باشند شیرمردان فیلسان باشند و... نه مستی ... اموی...
-
حنان
لغتنامه دهخدا
حنان . [ ] (اِخ ) بدان که چون یوحنا به اجرای خدمت خود شروع نموده ، حنا و قیافا هر دو رئیس الکهنه بودندو عادت آنزمان بر این قرار یافته بود که هر شخصی رابلقب و منصبی که دارد خطاب نمایند. اگرچه بعد از آن منصب را ترک نموده بود، چنانکه حنا را رئیس الکهنه ...
-
بی نفس
لغتنامه دهخدا
بی نفس . [ ن َ ف َ ] (ص مرکب ) (از: بی + نفس ) آنکه دَم نداشته باشد. (آنندراج ). دم بسته و بیدم . (ناظم الاطباء). ضعیف . عاجز. که از فقر و عجز دم بر نتواند آوردن : بی نفسی را که زبون غمست یاری یاران مددی محکم است . نظامی .- جان بی نفس ؛ سخت درمانده ...
-
باروخ
لغتنامه دهخدا
باروخ . (اِخ ) (مبارک ) و او کاتب و دوست و مخلص ارمیای نبی بود. (ارمیا 32: 12). و کلامی را که خدا به ارمیای نبی القا فرمود در طوماری نوشته اولا در هیکل در حضور جماعت و بعد در حضور رؤسای یهود تلاوت نمود، و این معنی جماعت یهود را بشدت مضطرب ساخت بحدی ...
-
نار فارسی
لغتنامه دهخدا
نار فارسی . [ رِ فا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به معنی انار فارسی است که نوعی از زهر باشد مرکب از چیزهای تلخ و اندکی از آن کشنده است . (برهان قاطع) (آنندراج ). || دانه ها باشد که بر جلد بدن پیدا شود پرآب ، رقیق ، شدیدالحرقت .(غیاث اللغات ) (آنندراج )....
-
زیرقان
لغتنامه دهخدا
زیرقان . (اِ) نام ماهی است از ماههای ملکی . (برهان ). در برهان لفظاً و معناً غلط است . زِبَرقان با باء موحده صحیح است بمعنی ماه یعنی قمر و عربی است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). صاحب جهانگیری گفته نامی است از نامهای ماه و این بیت را از ملامظهر شاهد آو...