کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اوفی
معنی
(اَ یا اُ) [ ع . ] (ص تف .) باوفاتر، وفادارتر.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اوفی
فرهنگ فارسی معین
(اَ یا اُ) [ ع . ] (ص تف .) باوفاتر، وفادارتر.
-
اوفی
لغتنامه دهخدا
اوفی . [ اَ فا ] (ع ن تف ) وافی تر: حظی اوفی و ذوقی اوفر از زندگانی برداشته . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ). حق کسی را بتمام گزارنده تر. || باوفاتر. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
أُوفِي
فرهنگ واژگان قرآن
وفا مي کنم-کامل مي دهم
-
واژههای همآوا
-
عوفی
لغتنامه دهخدا
عوفی . [ ع َ ] (اِخ ) ابراهیم بن ابی بکربن اسماعیل دنابی عوفی ، از نسل عبدالرحمان بن عوف بود.وی حسابدان و عالم به فرائض بشمار میرفت . اصل او ازدمشق و مولدش بسال 1030 هَ . ق . در قاهره بود و بسال 1094 درگذشت . او را رسایل بسیاری در فرائض و حساب و مناس...
-
عوفی
لغتنامه دهخدا
عوفی . [ ع َ ] (اِخ ) عطیةبن سعدبن جناده ٔ عوفی جدلی قیسی کوفی ، مکنی به ابوالحسن . از محدثان و شیعیان کوفه بود و چون حاضر به سب علی (ع ) نشد به امر حجاج چهارصد تازیانه به او زدند وموی سر و رویش را تراشیدند. سپس او به فارس رفت و اندکی بعد به کوفه باز...
-
عوفی
لغتنامه دهخدا
عوفی . [ ع َ ] (اِخ ) قاسم بن ثابت . رجوع به قاسم عوفی شود.
-
عوفی
لغتنامه دهخدا
عوفی . [ ع َ ] (اِخ ) محمدبن محمد زیتونی عوفی ، ملقب به بدرالدین . از شافعیان مصر بود و بسال 831 هَ . ق . متولد شد. وی در قضاو خطبه و زجل مهارت داشت و بسال 924 درگذشت . او را ارجوزه ای است در فقه ، و شرح آن . (از الاعلام زرکلی ).
-
عوفی
لغتنامه دهخدا
عوفی . [ ع َ ] (اِخ ) محمدبن محمد عوفی بخاری ، ملقب به سدیدالدین یا نورالدین . از دانشمندان و نویسندگان مشهور ایران در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری است . وی از اعقاب عبدالرحمان بن عوف از صحابه ٔ رسول بود و بهمین سبب خاندان او به عوفی شهرت داشت...
-
عوفی
لغتنامه دهخدا
عوفی . [ ع َ ] (اِخ )محمدبن محمدبن علی بن عطیه ٔ عوفی اسکندری عاتکی ، مکنی به ابوعلی و ملقب به شمس الدین . وی از نسل عبدالرحمان بن عوف بود. از فقیهان شافعی و متصوف بشمار میرفت .بسال 818 هَ . ق . در اسکندریه متولد شد و به مکه و یمن و هند مسافرت کرد و ...
-
عوفی
لغتنامه دهخدا
عوفی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب است به عبدالرحمان بن عوف زهری که فرزندان او «عوفیون » خوانده میشدند. || منسوب به عوف بن سعدبن ظرب . ابوسلیمان یحیی بن یعمر قاضی عوفی ، بدین نسبت شهرت دارد و قاضی مرو بوده است . || منسوب به عوف بن سعدبن ذبیان است که بطن ...
-
عوفی
لغتنامه دهخدا
عوفی . [ ع َ فی ی ] (ع ص ) نیازشده و داده شده . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ابوالمختار
لغتنامه دهخدا
ابوالمختار. [ اَ بُل ْ م ُ ] (اِخ ) محدث است و از عبداﷲبن ابی اوفی روایت کند.