کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوفتاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اوفتاده
لغتنامه دهخدا
اوفتاده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) زمین خورده . سقوطکرده : صاحب هنری حلال زاده هم خاسته و هم اوفتاده . نظامی . || متواضع. فروتن . || کشته . به خاک سیاه نشسته : کو آنکه ببادداده ٔ تست بر خاک ره اوفتاده ٔ تست . نظامی .و رجوع به افتاده شود.
-
جستوجو در متن
-
بی تمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] bitamiz نادان؛ بیخرد: ◻︎ اوفتادهست در جهان بسیار / بیتمیز ارجمند و عاقل خوار (سعدی: ۸۴).
-
عور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ur ۱. لخت؛ برهنه: ◻︎ شنگی دوسه از پس اوفتاده / چون او همه عور و سرگشاده (نظامی۴: ۳۹۲).۲. [مجاز] فقیر؛ بیچیز؛ ناتوان.
-
چک چک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چکاچک› [قدیمی] čokčok =چُکاچُک: ◻︎ چکچکی اوفتاده در مسجد / نز پی هزل و ضحکه کز پی جدّ (سنائی: ۱۸۶).
-
خیره سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خیرسر، خیرهسار› [قدیمی] xiresar خودسر، لجباز، و گستاخ: ◻︎ زود باشد که خیرهسر بینی / به دو پای اوفتاده اندر بند (سعدی: ۱۵۷).
-
عقل معاش
لغتنامه دهخدا
عقل معاش . [ ع َ ل ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قوه ٔ تدبیر زندگانی . (فرهنگ فارسی معین ) : دام دیوانگی فروکرده تا بدام اوفتاده عقل معاش .عطار.
-
دور اوفتادن
لغتنامه دهخدا
دوراوفتادن . [ دَ ] (مص مرکب ) دور افتادن . برکنار ماندن . دورفتادن . جدا شدن . جدا ماندن : من از کنار تو دور اوفتاده ام چه عجب گرم قرار نباشد که داغ هجران است . سعدی .چو از بی دولتی دور اوفتادیم به نزدیکان حضرت بخش ما را.سعدی .
-
نادر اوفتادن
لغتنامه دهخدا
نادر اوفتادن . [ دِ دَ ] (مص مرکب )نادر افتادن . رجوع به نادر افتادن شود : دوران تو نادر اوفتاده ست کاین حسن خدا به کس نداده ست .سعدی .
-
متجعب
لغتنامه دهخدا
متجعب . [ م ُ ت َ ج َع ْ ع ِ ] (ع ص )اوفتاده . (آنندراج ). به روی در افتاده . (ناظم الاطباء). || مرده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به تجعب شود.
-
باز جای بردن
لغتنامه دهخدا
باز جای بردن . [ زِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بجای اول رجعت دادن . عودت بمحل خود دادن : تکین بدید بکوی اوفتاده مسواکش ربود تا ببرد بازجای و باز کده .عماره (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ).
-
حلال زاده
لغتنامه دهخدا
حلال زاده . [ ح َ دَ ] (ص مرکب ) کسی که نطفه اش از راه مشروع منعقد شده باشد : حلال زاده ٔ صورت چه سود زآنکه فعالش در آزمایش معنی باصل باز بخواند. خاقانی .کای پاک دل حلال زاده بردار که هستم اوفتاده . نظامی .صاحب هنری حلال زاده هم خاسته و هم اوفتاده . ...
-
گل پارسی
لغتنامه دهخدا
گل پارسی . [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام گلی است بغایت سرخ و خوشرنگ و آنرا گل صدبرگ و گلناز فارسی هم میگویند. (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) (الفاظ الادویه ) : زن پارسا چون گل پارسی برون اوفتاده ز پرده سرا.کمال الدین اسماعیل .
-
گردنگاه
لغتنامه دهخدا
گردنگاه . [ گ َ دَ ] (اِ مرکب ) راهی که بر بلندی کوه واقع شود و آن را گردنه نیز خوانند. (آنندراج ) : چو پا بر سایه ٔ گردن نهاده بگردنگاه راهش اوفتاده . ابوطالب کلیم (در مذمت اسب از آنندراج ).از در گوشت دل حسرت نصیبان خسته است راه گردنگاه رخ را این حر...
-
غرقاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی، مقابلِ پایاب] ‹غرقابه› qarqāb ۱. قسمت عمیق دریا و مانند آن.۲. گرداب: ◻︎ کجایی ای که تعنّت کنی و طعنه زنی / تو بر کناری و ما اوفتاده در غرقاب (سعدی۲: ۳۱۹).۳. [مجاز] جای هلاک.۴. (صفت) [قدیمی] غرقشده.۵. (صفت) [قدیمی، مجاز] کاملاً ...