کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوطان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اوطان
/'o[w]tān/
معنی
= وطن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اوطان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَوطان، جمعِ وَطَن] 'o[w]tān = وطن
-
اوطان
فرهنگ فارسی معین
(اَ یا اُ) [ ع . ] (اِ.) جِ وطن ؛ میهن ها.
-
اوطان
لغتنامه دهخدا
اوطان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وطن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (دهار). رجوع به وطن شود.
-
جستوجو در متن
-
وطن
فرهنگ فارسی معین
(وَ طَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - زادگاه ، میهن . ج . اوطان . 2 - (اِمص .) اقامت در جایی .
-
ربیعة البصری
لغتنامه دهخدا
ربیعة البصری . [ رَ ع َ تُل ْ ب َ ] (اِخ ) بدوی بوده و سپس در بصره اقامت گزیده و شاعر و راویه است . کتاب حنین الابل ابی اوطان و کتاب ما قیل فی الحیات من الشعر از اوست . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
زاپوروغ
لغتنامه دهخدا
زاپوروغ . (اِخ ) نام قزاقهایی است که در سوابق ایام در دنیپرسکونت داشته اند. اینان درخدمت لهستان و سوئد و روسیه بوده اند و زمانی هم در تحت حمایت دولت عثمانی علیه روسها فعالیت میکرده اند.کاترین دوم اینان را از اوطان خود حرکت و بسال 1175م . در وادی قوبا...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن جعفربن عبدالوهاب بن احمدبن محمدبن علی بن صالح علی بن عبداﷲبن عباس بن عبدالمطلب هاشمی صالحی حلبی ، قاضی . وی در دمشق حدیث فراگرفت ، و از ابن خالویه ٔ نحوی روایت کند. و او را کتابی است در اشتیاق به اوطان . و از وی احمدبن علی م...
-
ذریة
لغتنامه دهخدا
ذریة. [ ذُ رْ ری ی َ ] (ع اِ) نسل . پشت . فرزندان . پدران و فرزندان .نسل آدمی و پری . نسل مردمان و جِن ّ. فرزند. فرزندان و فرزندزادگان ، یستوی فیه الواحد و الجمع. ج ، ذُرّیّات . ذَراری : طعنه چه زنی مرمرا بدان کم از خانه براندند اهل عصیان زیرا که برا...
-
جالیة
لغتنامه دهخدا
جالیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث جالی . (اقرب الموارد). مسهل : و فیه [ فی الفاناخ ] قوة جالیة غسالة. || از خانمان رفتگان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کسانی که جلاء وطن کرده باشند. مردمی که از اوطان خویش جلا اختیار کرده باشند. مهاجران . || (اِ) اهل ذم...
-
مألوف
لغتنامه دهخدا
مألوف . [ م َءْ ] (ع ص ) آشنا. آموخته . انس گرفته و مأنوس و خو کرده شده . عادت کرده شده و معتاد. (ناظم الاطباء). الفت یافته . انس گرفته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وقتی از اوقات به حوادث ضروری از مسکن مألوف دوری جستم . (مقامات حمیدی ).روی به ع...
-
اسخین
لغتنامه دهخدا
اسخین . [ اِ ] (اِخ ) اسخینس . در جنگهای ایران با یونان در زمان داریوش بزرگ ، وقتی که اهالی ارتری از نزدیک شدن پارسیان آگاه شدند، از آتن استمداد کردند و آتنی ها چهار هزار تن بکمک ایشان فرستادند، ولی در خود ارتری اتفاق و اتحادی نبود و قسمتی از اهالی ت...
-
جنین
لغتنامه دهخدا
جنین . [ ج َ ] (ع اِ) مرده در گور. || هر چیز پوشیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بچه اندر شکم . (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). بچه که در شکم مادر باشد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ج ، اجنة، اَجْنُن : شعر ناگفتن به از شعری که باشد...
-
ذوالقوس
لغتنامه دهخدا
ذوالقوس . [ ذُل ْ ق َ ] (اِخ ) لقب حاجب بن زرارة است . و وجه تلقب او بذی القوس این است که در قحطسالی نزد کسری شد و دستوری خواست تا کسری اجازت دهد که بنوتمیم قوم وی که دچار عسرتند بیکی از نواحی ایران درآیند و پس از آنکه تنگی برخاست به اوطان خویش بازگر...
-
تضرع
لغتنامه دهخدا
تضرع . [ ت َ ض َرْ رُ ] (ع مص ) زاری کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (غیاث اللغات )(آنندراج ). زاری نمودن به سوی خدا و عجز و خواری کردن و حاجت خواستن از وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد) : خود...