کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوضاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اوضاح
/'o[w]zāh/
معنی
چیزهای خالص و تمامعیار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اوضاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَوضاح، جمعِ وَضَح] [قدیمی] 'o[w]zāh چیزهای خالص و تمامعیار.
-
اوضاح
فرهنگ فارسی معین
(اَ یا اُ) [ ع . ] (اِ.) جِ وضح . 1 - پیری . 2 - سفیدی ماه و سفیدی پیشانی اسب . 3 - پیرایه ای از سیم .
-
اوضاح
لغتنامه دهخدا
اوضاح . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَضَح . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به وضح شود.
-
جستوجو در متن
-
وضح
لغتنامه دهخدا
وضح . [ وَ ض َ ] (ع اِ) روشنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || سپیدی . || سپیدی بامداد. || سپیدی پیشانی اسب که آن را غره نامند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سپیدی دست و پای اسب . (منتهی الارب ) (آنند...