کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوزون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اوزون
/'ozon/
معنی
= ازن
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اوزون
فرهنگ فارسی عمید
[فرانسوی: ozone] (شیمی) 'ozon = ازن
-
اوزون
لغتنامه دهخدا
اوزون . [ اَ / اُو ] (ص ) افزون . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ).
-
اوزون
لغتنامه دهخدا
اوزون . [ اِ وَزْ زو ] (ع اِ) ج ِ اِوَزّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). رجوع به اِوَزّ شود.
-
اوزون
لغتنامه دهخدا
اوزون . [ اُ زُن ْ ] (فرانسوی ،اِ) شکل دگروار اکسیژن با فرمول شیمیایی O3 (هر مولکول آن سه اتم اکسیژن دارد). گازی است آبی رنگ ، بی ثبات و با بوی نافذ. اثر آن از اکسیژن شدیدتر است . یک برابرونیم از اکسیژن سنگین تر است . در تخلیه ٔ برق در اکسیژن تشکیل م...
-
اوزون
واژهنامه آزاد
بلند - دراز
-
واژههای مشابه
-
اوزون برون
لغتنامه دهخدا
اوزون برون . [ زُن ْ ب ُ ](اِ) قسمی ماهی خاویار درازپوز. (یادداشت مؤلف ).
-
اوزون حسن
لغتنامه دهخدا
اوزون حسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) (حسن دراز) امیرحسین بیگ مکنی به ابوالنصر. متوفی بسال 882 هَ. ق . پادشاه (857-882)، از امرای معروف به آق قوینلو پسر علی بیگ ترکمان . وی در 857 هَ. ق . در قلعه ٔ آمد بجای برادر خویش جهانگیر ترکمان به امارت نشست . در 861 ه...
-
جستوجو در متن
-
ozone sickness
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیماری اوزون
-
ozone layer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لایه اوزون
-
عماء
واژهنامه آزاد
قد اوزون
-
ارکنه
لغتنامه دهخدا
ارکنه . [اَ ک َ ن َ ] (اِخ ) (جسر...) رجوع به اوزون کوی شود.
-
کاترینو زنو
لغتنامه دهخدا
کاترینو زنو. [ ت ِ ن ُ زِ ن ُ ] (اِخ ) یکی از سفراء جمهوری ونیز در دربار اوزون حسن . او را سفرنامه ای است که سفیر دیگری بنام «راموزیو» مقدمه ای بر آن نگاشته و از اوزون حسن ستایش فراوان کرده است . (از سعدی تا جامی ص 441 و 445).
-
یعقوب آق قویونلو
لغتنامه دهخدا
یعقوب آق قویونلو. [ ی َ ب ِ ق ُ ] (اِخ ) سلطان یعقوب پسر اوزون حسن . و رجوع به یعقوب بیک شود.