کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اوره
/'o[w]re/
معنی
= اَبره: ◻︎ حال مقلوب شد که بر تن دهر / اوره کرباس و دیبَه آستر است (خاقانی: ۶۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
urea
-
جستوجوی دقیق
-
اوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ آستر] [قدیمی] 'o[w]re = اَبره: ◻︎ حال مقلوب شد که بر تن دهر / اوره کرباس و دیبَه آستر است (خاقانی: ۶۶).
-
اوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: urée] (زیستشناسی) 'ure مادهای بیرنگ و بیبو بهصورت بلورهای سوزنی نازک که در کبد تولید میشود و همراه با ادرار از بدن انسان دفع میشود. نوع مصنوعی آن در صنعت و کشاورزی به عنوان کود کاربرد دارد.
-
اوره
فرهنگ فارسی معین
(اَ رَ یا اُ رِ) (اِ.) = ابره : رویة جامه و قبا.
-
اوره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ فر. ] (اِ.) جوهر بول ، ماده ای آبی رنگ ، شور و تلخ تشکیل یافته از اکسیژن ، ازت ، هیدروژن و کربن .
-
اوره
لغتنامه دهخدا
اوره . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان دماوند. کوهستانی و سردسیر و دارای 450 تن سکنه است . آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات ، بنشن ، سیب زمینی ، قیسی و میوجات سردسیری و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
اوره
لغتنامه دهخدا
اوره . [ اَ رَ / رِ ] (اِ) ابره ، قبا و ابره رضایی و غیره . (غیاث اللغات ). رویه ٔ قبا. (انجمن آرا). ابره است که روی قبا و کلاه وامثال آن باشد چه در فارسی با و واو بهم تبدیل می یابند. (هفت قلزم ) (آنندراج ) (برهان ). ابره ، قبا و کلاه و جز آن در مقاب...
-
اوره
لغتنامه دهخدا
اوره . [ اَ رَه ْ ] (اِ مرکب ) رهگذر آب . (اوبهی ). آب راهه .
-
اوره
لغتنامه دهخدا
اوره . [ اَ رَه ْ ] (ع ص ) گول و احمق . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). احمق . (تاج المصادر بیهقی ). ابله .
-
اوره
لغتنامه دهخدا
اوره . [ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش نطنز شهرستان کاشان . کوهستانی و سردسیر و خوش آب و هوا و دارای 950 تن سکنه است . آب آن از 14 رشته قنات و محصولات آن غلات ، حبوبات ، میوجات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی قالی بافی است . عده ا...
-
اوره
لغتنامه دهخدا
اوره . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) به اصطلاح کیمیا، ماده ای است بی رنگ و بی بو و طعمش شبیه به طعم شوره که در بول تولید میگردد و چون با اکسیژن ترکیب یابد تولید اسید اوریک میشود و اورات ملحی است که از اسید اوریک با یک بزی حاصل میگردد. (ناظم الاطباء). ترکیب آ...
-
واژههای مشابه
-
آوره
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِمر.) معبر آب ، آبراهه .
-
آوره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) ( اِ.) ابره ، رویه ، رویة لباس .
-
آوره
لغتنامه دهخدا
آوره . [ رَ / رِ ] (اِ) اَبرَه . ظهاره .
-
آوره
لغتنامه دهخدا
آوره . [ رَه ْ ] (اِ مرکب ) آبراهه . گذرگاه آب . معبر آب .