کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اورنگ آباد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اورنگ آباد
لغتنامه دهخدا
اورنگ آباد. [ اَ رَ ] (اِخ ) نام شهری است در هندوستان . (ناظم الاطباء). نام شهری است در دکن که اورنگ زیب پسر شاه جهان آنرا بنام خود بنا کرد و به مرور خرابی یافته . در این سنوات قریب ده هزار خانه در آن باقی است . (آنندراج ) (انجمن آرا). شهری است با جم...
-
واژههای مشابه
-
گل اورنگ
لغتنامه دهخدا
گل اورنگ . [ گ ُ ل ِ اَ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام یک قسم گل . (ناظم الاطباء).
-
هفت اورنگ
لغتنامه دهخدا
هفت اورنگ . [ هََ اَ / اُو رَ ](اِ مرکب ) هفتورنگ . هفت تخت ، چه اورنگ تخت را میگویند. (برهان ). || (اِخ ) کنایت از هفت ستاره است که آن را عربان بنات النعش خوانند و آن به صورت خرس است ، و به عربی دب می گویند و از جمله چهل وهشت صورت فلک البروج باشد و ...
-
هفت اورنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ رَ) (اِمر.) هفت برادران ، صورت فلکی خرس بزرگ .
-
سرایچه ٔ اورنگ
لغتنامه دهخدا
سرایچه ٔ اورنگ . [ س َ چ َ / چ ِ ی ِ اَ / اُو رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دنیا. (آنندراج ).
-
اورنگ شاهی
لغتنامه دهخدا
اورنگ شاهی . [ اَ رَ گ ِ ] (اِمرکب ) نوعی ابریشم است . (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
اورنگ شیرازی
لغتنامه دهخدا
اورنگ شیرازی . [ اَ رَ گ ِ ] (اِخ ) پسر فرهنگ شیرازی متوفی 1308 هَ . ق . از شعرای اوائل قرن چهاردهم هجری است که در زمان تألیف آثار عجم که در 1313 هَ . ق . خاتمه یافته در قید حیات بوده است . از اشعار اوست :ای مه خجل ز ابروی همچون هلال توخورشید منفعل ...
-
اورنگ زیب
لغتنامه دهخدا
اورنگ زیب . [ اَ رَ ] (اِخ ) اورنگ زیب عالمگیر. عنوان و لقب شاهزاده محیی الدین محمد (15 ذی القعده ٔ 1027 - 28 ذی القعده ٔ 1118هَ. ق .) ششمین امپراتور (1068 - 1118) هند از سلسله ٔ تیموریان هند، سومین پسر شاه جهان امپراتور دهلی . مادرش ارجمندبانو نام د...
-
اورنگ زیب
لغتنامه دهخدا
اورنگ زیب .[ اَ رَ ] (اِ مرکب ) کنایه از پادشاه . (آنندراج ).- اورنگ زیبی ؛ نام جامه ایست معروف . (از آنندراج ).قسمی پارچه است . (ناظم الاطباء).
-
هفت اورنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هفتورنگ› (نجوم) [قدیمی] haft[']o[w]rang بناتالنّعش؛ هفتبرادران: ◻︎ تا براین هفتفلک سیر کند هفتاختر / همچنین تا که پدیدار بُوَد هفتاورنگ (فرخی: ۲۰۶).〈 هفتاورنگ کهین: (نجوم) [قدیمی] دبّ اصغر.〈 هفتاورنگ مهین: (نجوم) [قدیمی] د...
-
الفت اورنگ آبادی
لغتنامه دهخدا
الفت اورنگ آبادی . [ اُ ف َ ت ِ اُ رَ ] (اِخ ) محمد الفت خان . شاعر، و معاصر ترک علیشاه ترکی قلندر نورمحلی . رجوع به «سخنوان چشم دیده » و فرهنگ سخنوران تألیف خیامپور شود.
-
جستوجو در متن
-
خجسته بنا
لغتنامه دهخدا
خجسته بنا. [ خ ُج َ ت َ / ت ِ ب َ ] (اِخ ) لقب اورنگ آباد است که شهری از شهرهای دکن می باشد. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
حکیم شاه
لغتنامه دهخدا
حکیم شاه . [ ح َ ] (اِخ ) عبدالحکیم . شاعری از مردم لاهور. او را تذکره ٔ شعرائی است حاوی شرح حال گویندگان معاصر خود او که در اورنگ آباد به سال 1175 هَ . ق . بنام «مردم دیده » بپایان برده است .