کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اورند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اورند
/'o[w]rand/
معنی
۱. تخت پادشاهی؛ سریر.
۲. [مجاز] فروشکوه و زیبایی؛ شٲن و شوکت: ◻︎ سیاوش مرا خود چو فرزند بود / که با فرّ و با برز و اورند بود (فردوسی: ۴/۳۳۹).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اورند
فرهنگ نامها
(تلفظ: o(w)rand) تخت پادشاهی ، تخت ، اورنگ ؛ (به مجاز) شأن ، شکوه ، شوکت ؛ (در اعلام) نام یکی از پسران کی پیشین پسر کیقباد و پدر لهراسب .
-
اورند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹افرند، آورند، آورند، اورنگ، افرنگ› [قدیمی] 'o[w]rand ۱. تخت پادشاهی؛ سریر.۲. [مجاز] فروشکوه و زیبایی؛ شٲن و شوکت: ◻︎ سیاوش مرا خود چو فرزند بود / که با فرّ و با برز و اورند بود (فردوسی: ۴/۳۳۹).
-
اورند
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ اورندیدن) [قدیمی] 'o[w]rand = اورندیدن
-
اورند
فرهنگ فارسی معین
(اَ رَ) (اِ.) مکر، حیله .
-
اورند
فرهنگ فارسی معین
(اَ رَ) (اِ.) فر، شکوه ، شوکت .
-
اورند
لغتنامه دهخدا
اورند. [ اَ رَ ] (اِ) مکر و فریب و خدعه . (از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (برهان ) (انجمن آرا) (شرفنامه ٔ منیری ). || شأن و شوکت و فر و شکوه و عظمت . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (برهان ). فر و شکوه . (آنندراج ) (انجمن آرا). || زیبایی و بها. (از ن...
-
اورند
لغتنامه دهخدا
اورند. [ اَ رَ ] (اِخ ) نام یکی از پسران کی پشین پسر کیقباد که پدر لهراسب باشد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شاهنامه ) : که لهراسب بد پور اورندشاه که او را بدی آنزمان تاج و گاه .فردوسی .
-
واژههای مشابه
-
آورند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āvrand ۱. مکر؛ حیله؛ فریب.۲. [مجاز] = اورند
-
آورند
فرهنگ فارسی معین
(رَ) ( اِ.) نک اروند.
-
آورند
لغتنامه دهخدا
آورند. [ رَ ] (اِ) اورند. اروند. مکر و فریب و حیله . آرنگ . رجوع به اَورند و اروند شود.
-
آورند
لغتنامه دهخدا
آورند. [ رَ ] (اِخ ) دجله ٔ بغداد. || رود نیل . (برهان ).
-
واژههای همآوا
-
آورند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āvrand ۱. مکر؛ حیله؛ فریب.۲. [مجاز] = اورند
-
آورند
فرهنگ فارسی معین
(رَ) ( اِ.) نک اروند.