کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
گواه آوردن
لغتنامه دهخدا
گواه آوردن . [ گ ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) گواه کردن . شاهد آوردن . گواه گرفتن . رجوع به گواه کردن و گواه گرفتن شود. || مناجات کردن . (ناظم الاطباء).
-
کش آوردن
لغتنامه دهخدا
کش آوردن . [ ک َ / ک ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن . امتداد دادن . (یادداشت مؤلف ). طولانی کردن . ممتد کردن . (یادداشت مؤلف ). || کشدار کردن . بحالت کش آمدگی درآوردن . || منجر کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
کین آوردن
لغتنامه دهخدا
کین آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) خصومت و ستیزگی و جنگ و جدال . (ناظم الاطباء). جنگیدن . نبرد کردن . رزم آزمودن : دل کینه ورْشان به دین آورم سزاوارتر زآنکه کین آورم . فردوسی .اگر پیل با پشّه کین آوردهمی رخنه در داد و دین آورد. (از العراضه ). || انتقام...
-
کینه آوردن
لغتنامه دهخدا
کینه آوردن . [ ن َ / ن ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) کین آوردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کین آوردن شود.
-
گوشت آوردن
لغتنامه دهخدا
گوشت آوردن . [ آ وَ دَ ] (مص مرکب ) حمل گوشت . || چاق شدن . فربه شدن . || گوشت گرفتن ، چنانکه خشکی یا زخم در حال التیام .
-
گیر آوردن
لغتنامه دهخدا
گیر آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) به گیر آوردن . در تداول عامه ، به دست آوردن . یافتن . دسترس یافتن . دست یافتن . پیدا کردن : خَبَش ؛ جمع کردن و به گیر آوردن از اینجا و آنجا. (منتهی الارب ).- امثال : مگر جهود گیر آورده اید ؟ بر جهود دست یافته اید؟||...
-
کوتاه آوردن
لغتنامه دهخدا
کوتاه آوردن . [ وَ / وُ دَ ] (مص مرکب ) کلام را اطاله ندادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کودک آوردن
لغتنامه دهخدا
کودک آوردن . [ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) بچه زاییدن : ششم سال آن دخت قیصر ز شاه یکی کودک آورد مانندماه . فردوسی .رجوع به کودک آمدن شود.
-
گذار آوردن
لغتنامه دهخدا
گذار آوردن . [ گ ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) گذشتن . عبور کردن ، مرور کردن : نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم . حافظ.عماری دار لیلی را که مهدماه در حکم است خدایا در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد.حافظ.
-
گذر آوردن
لغتنامه دهخدا
گذر آوردن . [ گ ُ ذَ وَ دَ] (مص مرکب ) گذشتن . رد شدن . عبور کردن : یا فلک آنجا گذر آورده بودسبزه به بیجاده گرو کرده بود. نظامی .رجوع به گذشتن شود.
-
کسر آوردن
لغتنامه دهخدا
کسر آوردن . [ ک َ وَ دَ ] (مص مرکب ) باقی دار شدن . کمبود یافتن . کمبود پیدا کردن : از پول صندوق صدتومان کسر آورده است .
-
گرد آوردن
لغتنامه دهخدا
گرد آوردن . [ گ ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) جمع کردن . فراهم آوردن . (از آنندراج ) : اگر بخشش و دانش و رسم و دادخردمند گرد آورد با نژاد. فردوسی .چو شد پادشا بر جهان یزدگردسپه را ز شهر اندرآورد گرد. فردوسی .که هرچند گرد آورم خواسته همان کاخ و هم گنج آراسته ....
-
حجت آوردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دلیلآوردن، استدلال کردن، برهان آوردن ۲. دلیلتراشیدن، دلیلتراشی کردن ۳. بهانه جستن، بهانه کردن، بهانه آوردن، حجت انگیختن، حجت ساختن
-
تشریف آوردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. نزولاجلال فرمودن، تشریففرما شدن، آمدن ۲. شرفیاب شدن
-
طاقت آوردن
واژگان مترادف و متضاد
برخود هموار کردن، تحمل کردن، یارستن، تاب آوردن، تحمل کردن، برتابیدن، برتافتن ≠ از کوره در رفتن، برنتافتن