کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اورام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اورام
/'o[w]rām/
معنی
= وَرَم
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اورام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَورام، جمعِ وَرَم] (پزشکی) [قدیمی] 'o[w]rām = وَرَم
-
اورام
لغتنامه دهخدا
اورام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَرَم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار). آماس ها. (آنندراج ). رجوع به ورم شود.
-
جستوجو در متن
-
دبابة
لغتنامه دهخدا
دبابة. [ دَب ْ با ب َ ] (ع ص ) نرم راه رونده . (منتهی الارب ). || اورام دبابة ؛ ورمها که از وی قیح و ریم رود.
-
سنگ باد
لغتنامه دهخدا
سنگ باد. [ س َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی سنگ که با آب سایند و برای فرونشانیدن اورام بر موضع مالند. (یادداشت مؤلف ).
-
متقیحة
لغتنامه دهخدا
متقیحة. [ م ُ ت َ ق َی ْ ی ِ ح َ ] (ع ص ) تأنیث متقیح : اورام متقیحة . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
بلغمیة
لغتنامه دهخدا
بلغمیة. [ ب َ غ َ می ی َ ] (ص نسبی ) تأنیث بلغمی .- أورام بلغمیة .- حمی بلغمیة .- رطوبات بلغمیة .رجوع به بلغم وبلغمی شود.
-
دادی رومی
لغتنامه دهخدا
دادی رومی . (اِ) هیوفاریقون . داروئی که آن را به رومی هوفاریقون گویند و آن حبی باشد سرخ رنگ مانند سماق بغدادی گرم و خشک است در سوم و چهارم محلل و ملطف اورام باشد. (آنندراج ).
-
طین جلود
لغتنامه دهخدا
طین جلود. [ ن ِ ج ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاکی است که پوست را بدان رنگ میکنند و سرخ مایل بزردی میشود با قوت قابضه و محلله و ضماد اوجهت اسهال و اورام نافع است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
صندل احمر
لغتنامه دهخدا
صندل احمر. [ ص َ دَ ل ِ اَ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صندل سرخ . طبیعت آن سرد و خشک است در دوم ، اورام گرم را تحلیل دهد و منع ماده کند. (از اختیارات بدیعی ).
-
هدورام
لغتنامه دهخدا
هدورام . [ ] (اِخ ) رئیس تسخیری که در ایام رحبعام واقع شد. بعضی را گمان چنان است که او و نیرام که رئیس تسخیر ایام سلیمان بود و اورام که در ایام داود رئیس جزیه بوده و سدورام همه یک شخص اند. (از قاموس کتاب مقدس ).
-
ازهر
لغتنامه دهخدا
ازهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) ابن نعمان . مکنی بابی الطبیب . وی از ابوالحسن علی بن رضوان طبیب سوءالاتی در باب اورام کرده و او رساله ای در جواب وی بپرداخته است . (عیون الانباء ج 2 ص 104).
-
خلف الاذنین
لغتنامه دهخدا
خلف الاذنین . [ خ َ ل ْ فُل ْ اُ ذُ ن َ ] (ع اِ مرکب ) نوعی مرض است . (یادداشت بخط مؤلف ).- اورام خلف الاذنین ؛ ورمهایی که از خلف الاذنین حاصل شود.
-
طین دقوقی
لغتنامه دهخدا
طین دقوقی . [ ن ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از ناحیه ٔ دقوقای بلاد حلب آرند. کبودرنگ و بسیار املس و با ملاست و سرد و خشک و رافع اسهال و طلای او جهت بردن چرک بدن و موی و رفع اورام حاره مؤثر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
جوزالعبهر
لغتنامه دهخدا
جوزالعبهر. [ ج َ زُل ْ ع َ هََ ] (ع اِ مرکب ) دانه ای است مدور شبیه به آمله و در جوف او مغزی شبیه به دانه ٔ آلوبالو و سرخ رنگ و با اندک شیرینی و قدری مایل بگرمی وخشکی و قاطع اسهال مابوسین است با رُب ّ مورْد جهت اورام نافع است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (...