کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوراق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اوراق
/'o[w]rāq/
معنی
۱. = ورق
۲. (صفت) خراب و فرسوده؛ پارهشده.
۳. (صفت) [عامیانه] آنچه قطعههایش از هم جدا شده باشد: ماشین اوراق.
۴. (صفت) پریشاناحوال؛ ناراحت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
paper, scrap
-
جستوجوی دقیق
-
اوراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَوراق، جمعِ وَرَق] 'o[w]rāq ۱. = ورق۲. (صفت) خراب و فرسوده؛ پارهشده.۳. (صفت) [عامیانه] آنچه قطعههایش از هم جدا شده باشد: ماشین اوراق.۴. (صفت) پریشاناحوال؛ ناراحت.
-
اوراق
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جِ ورق ؛ برگ ها، برگه ها. 2 - (عا.) کهنه ، فرسوده . 3 - پریشان احوال ، آشفته . ؛~ بهادار برگ های سهام ، سندهایی که معادل پولی آن را نظام بانکی هر کشور تضمین کرده است . ؛~ ِ قرضه برگه های بهاداری که دولت یا شرکتی منتشر می...
-
اوراق
لغتنامه دهخدا
اوراق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وُرْق . رجوع به ورق شود. || ج ِ وِرْق . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد). || ج ِ وَرِق . (ناظم الاطباء). رجوع به ورق شود. || ج ِ وَرَق . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد) : الا تا باد نوروزی بیاراید گلستان راو بلب...
-
اوراق
دیکشنری عربی به فارسی
برگها
-
اوراق
دیکشنری فارسی به عربی
ورقة
-
واژههای مشابه
-
اوراق کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) (عا.) 1 - ورق ورق کردن ، اجزای چیزی را از هم جدا کردن . 2 - با ضربه از پای درآوردن ، ناقص کردن . 3 - روحاً و جسماً ذلیل و ناتوان کردن .
-
اوراق چی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - تر. ] (ص . اِ.) کسی که اجزای دستگاه یا ماشینی معمولاً فرسوده را از هم باز می کند و قطعة کارآمد آن را جداگانه می فروشد.
-
ذوثلاثة اوراق
لغتنامه دهخدا
ذوثلاثةاوراق . [ ث َ ث َ ت َ اَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ذوثلاث ورقات به معنی شبدر شود. طرفیلن ، طریفولیون .
-
ذوخمسة اوراق
لغتنامه دهخدا
ذوخمسة اوراق . [ خ َ س َ ةَ اَ ] (ع اِ مرکب ) رجوع به ذوخمس اصابع شود. و صاحب اختیارات گوید: ذوخمسة اوراق و ذوخمسة اصابع فنجنکشت است و صاحب جامع سهو کرده است که میگوید فنطافلون غیر پنجنگشت است و در این باب قول صاحب منهاج معتبر است ذوخمسة اقسام و ذوخم...
-
اوراق کردن
دیکشنری فارسی به عربی
نفاية
-
اوراق قرضه
واژهنامه آزاد
وامبَرگ، وامبَرگها.
-
اوراق بهادار
واژهنامه آزاد
برگ های بهادار
-
اوراق فروشی
واژهنامه آزاد
چیزهای که فرسوده شده
-
ship breaker/ shipbreaker
اوراقچی کشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] فردی که اوراقسازی کشتیهای قدیمی و فرسوده را انجام میدهد