کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اوج
/'o[w]j/
معنی
۱. بلندی؛ بالا؛ فراز.
۲. بلندترین نقطه.
۳. بالاترین درجه.
۴. (نجوم) بلندترین درجۀ کوکب.
۵. (موسیقی) بالاترین نقطۀ ارتفاع آواز.
۶. (موسیقی) شعبهای از گوشۀ عشاق.
۷. (موسیقی) [قدیمی] از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ارتفاع، بالا، بحبوحه، بلندی، بلندی، رفعت، صعود، فراز، قله، منتها، نوک ≠ حضیض، نشیب
برابر فارسی
اوگ
دیکشنری
acme, apex, aphelion, climax, consummation, crest, culmination, extremity, height, high, high-water mark, highlight, maximum, peak, pink, pinnacle, prime, summit, superlative, tide, tiptop, top, zenith
-
جستوجوی دقیق
-
اوج
واژگان مترادف و متضاد
ارتفاع، بالا، بحبوحه، بلندی، بلندی، رفعت، صعود، فراز، قله، منتها، نوک ≠ حضیض، نشیب
-
اوج
فرهنگ واژههای سره
اوگ
-
اوج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَوج، معرب، مٲخوذ از سنسکریت، مقابلِ حضیض] 'o[w]j ۱. بلندی؛ بالا؛ فراز.۲. بلندترین نقطه.۳. بالاترین درجه.۴. (نجوم) بلندترین درجۀ کوکب.۵. (موسیقی) بالاترین نقطۀ ارتفاع آواز.۶. (موسیقی) شعبهای از گوشۀ عشاق.۷. (موسیقی) [قدیمی] از شعبه...
-
اوج
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ معر. ] (اِ.) 1 - بلندی . 2 - طرف بالای هر چیز. 3 - بالاترین درجة ستاره . 4 - بلندترین حد آواز.
-
اوج
لغتنامه دهخدا
اوج . [ اَ ] (اِ) علو. (اقرب الموارد). طرف بالای هر چیز. (آنندراج ) (انجمن آرا). معرب اوک است که به معنی بلندی است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). بالا و بلندترین نقطه . (ناظم الاطباء) : تو دانی که سالار توران سپاه ز اوج فلک برفرازد کلاه . فردوسی .وزان تخ...
-
peak
اوج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی] بالاترین حدّ هر متغیر متـ . قله
-
اوج
دیکشنری فارسی به عربی
خط الطول , ذروة , قمة
-
واژههای مشابه
-
آوج
لغتنامه دهخدا
آوج . [ وَ ] (اِخ ) آوه . نام محلی براه قزوین و همدان ، میان یولچی و سلطان بلاغ در 262500 گزی طهران ، و در آنجا پست خانه و تلگرافخانه هست .
-
آوج
واژهنامه آزاد
بزرگی - خوشبختی - استوار
-
گردنه ٔ آوج
لغتنامه دهخدا
گردنه ٔ آوج . [ گ َ دَ ن َ ی ِ وَ ] (اِخ ) گردنه ای است که مابین همدان و قزوین واقع است .
-
climax theory
نظریۀ اوج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] نظریهای که چگونگی رسیدن مراحل توالی به اوج را بیان میکند
-
peak season
فصل اوج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] دورهای از سال که در آن تعداد سفر به مقصدی مشخص به حداکثر میرسد و از فصل کسادی و فصل میانه کاملاً متمایز است
-
peak service
خدمات اوج
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] خدمات حملونقل عمومی در ساعات اوج
-
اوج سرو
لغتنامه دهخدا
اوج سرو. [ اَ س َ ] (اِ مرکب ) نام نغمه ایست از موسیقی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).