کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوتار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اوتار
/'o[w]tār/
معنی
۱. [جمعِ وَتَر] (موسیقی) = وَتَر
۲. [جمعِ وَتر و وِتر] = وتر va(e)t
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اوتار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَوتار] [قدیمی] 'o[w]tār ۱. [جمعِ وَتَر] (موسیقی) = وَتَر۲. [جمعِ وَتر و وِتر] = وتر va(e)t
-
اوتار
لغتنامه دهخدا
اوتار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَتَر. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). به معنی تارهای ساز و رودهای کمان . (غیاث اللغات از منتخب اللغة). زه ها. (نوروزنامه ). زه های کمان : گه از الحان مرغان گه ز اوتارخبر آرند جانت را...
-
اوتار
دیکشنری فارسی به عربی
وتر
-
واژههای مشابه
-
ام اوتار
لغتنامه دهخدا
ام اوتار. [ اُ م م ِ اَ ] (ع اِمرکب ) سیم مهم چنگ . شاه سیم . ام الاوتار : عدوت گر نبود گو مباش کان بدرگ بریشمی است بر این ارغنون سرآهنگی بقاء جان تو بادا که ام اوتارست که گر بلغزد پایش قفا خورد چنگی . اثیراخسیکتی (از تاج المآثر).رجوع به ام الاوتار و...
-
واژههای همآوا
-
اوطار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَوطار، جمعِ وَطَر] [قدیمی] 'o[w]tār = وطر
-
اوطار
لغتنامه دهخدا
اوطار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَطَر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). حاجات . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به وطر شود.
-
جستوجو در متن
-
Uttar Pradesh
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اوتار پرادش
-
tendon
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تاندون، زردپی، وتر، عصب، پوره، پی، اوتار
-
tendons
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تاندون ها، زردپی، وتر، عصب، پوره، پی، اوتار
-
مستحمشة
لغتنامه دهخدا
مستحمشة. [ م ُ ت َ م ِ ش َ ] (ع ص ) مؤنث مستحمش . || أوتار مستحمشه ؛ اوتار و زه های باریک . (منتهی الارب ). رجوع به استحماش و مستحمش شود.
-
وتر
دیکشنری عربی به فارسی
رگ وپي , پي , وتر , تار وپود , رباط , پوره , زردپي , اوتار
-
شلیاق
لغتنامه دهخدا
شلیاق . [ ش َ ] (اِ) نام آلتی از آلات موسیقی یونانی و رومی ذات اوتار شبیه به چنگ . (مفاتیح ).