کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوتاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اوتاد
/'o[w]tād/
معنی
۱. [جمعِ وَتَد] = وتد
۲. (تصوف) چهار یا هفت تن از پیشوایان و بزرگان طریقت که جهان هیچگاه از وجود آنان خالی نیست و هرگاه یکی از آنان فوت شود نایبی جای او مینشیند؛ هفتتنان؛ هفتمردان: ◻︎ هفتفرزند تو که اوتادند / هر یکی غوث هفتکشور باد ـ قطبشان صدر صفهٴ ملکوت / که مقامش ز عرش برتر باد (عراقی: ۱۱۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اوتاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَوتاد] [قدیمی] 'o[w]tād ۱. [جمعِ وَتَد] = وتد۲. (تصوف) چهار یا هفت تن از پیشوایان و بزرگان طریقت که جهان هیچگاه از وجود آنان خالی نیست و هرگاه یکی از آنان فوت شود نایبی جای او مینشیند؛ هفتتنان؛ هفتمردان: ◻︎ هفتفرزند تو که اوتاد...
-
اوتاد
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ وتد. 1 - میخ ها. 2 - بزرگان طریقت .
-
اوتاد
لغتنامه دهخدا
اوتاد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَتَد. میخ ها. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ).- اوتاد ارض ؛ کوههای روی زمین : والجبال اوتاداً. (قرآن 7/78).- اوتاد بلاد ؛ رؤسای آن .- اوتادفم ؛ دندانها. || (اصطلاح صوفیه ) اقطاب و بزرگان ، ...
-
واژههای مشابه
-
أَوْتَادِ
فرهنگ واژگان قرآن
ميخ ها
-
هفت اوتاد
لغتنامه دهخدا
هفت اوتاد. [ هََ اَ / اُو ] (اِ مرکب ) هفت تن . مردان علوی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به هفت تنان شود.
-
واژههای همآوا
-
أَوْتَادِ
فرهنگ واژگان قرآن
ميخ ها
-
جستوجو در متن
-
ابدال
واژگان مترادف و متضاد
ابرار، اخیار، اوتاد، اولیاءالله، صلحا
-
acatalectic
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دندانپزشکی، دارای اوتاد کامل، اسلم، مردد، شکاک
-
وتدالارض
لغتنامه دهخدا
وتدالارض . [وَ ت َ دُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) یکی از اوتاد اربعه ٔ منجمین . (مفاتیح العلوم خوارزمی ). رجوع به وتد شود.
-
ابدال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ بَدَل و بَدیل] 'abdāl ۱. مردم شریف، صالح، و نیکوکار.۲. مردان خدا.۳. (تصوف) = اوتاد۴. = بدیل
-
وتد
فرهنگ فارسی معین
(وَ تَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - میخ چوبی یا فلزی . ج . اوتاد. 2 - یکی از ارکان سه گانة عروض .
-
هفت مردان
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ) (اِمر.) مردان خدا که شامل هفت دسته اند: اقطاب ، ابدال ، اخیار، اوتاد، غوث ، نقباء، نجباء.