کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوباشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اوباشی
لغتنامه دهخدا
اوباشی . [ اَ ] (حامص ) بی قیدی و آوارگی و مشغول بودن بلهو و لعب و مانند آن . (آنندراج ). الواطی . هرزگی . بدکاری . فسق و فجور. شهوت رانی . نفس پرستی و اشتغال به لهو و لعب . (ناظم الاطباء). رجوع به اوباش شود.
-
اوباشی
دیکشنری فارسی به عربی
تشرد
-
جستوجو در متن
-
تشرد
دیکشنری عربی به فارسی
اوارگي , ولگردي , دربدري , اوباشي
-
لات بازی،()در آوردن
لهجه و گویش تهرانی
سر و صدا و بی ادبی،اوباشی
-
vagrancies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فاحشه ها، ولگردی، اوارگی، اوباشی، سر گردانی، غلط، در بدری
-
vagrancy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زناشویی، ولگردی، اوارگی، اوباشی، سر گردانی، غلط، در بدری
-
اوباشانه
لغتنامه دهخدا
اوباشانه . [ اَ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مانند اوباش و بطور اوباشی و جلفی و الواطی . (ناظم الاطباء). رجوع به اوباش شود.
-
بیهوده خواری
لغتنامه دهخدا
بیهوده خواری . [ دَ / دِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت و صفت بیهوده خوار. کنایه از اسراف وخرج بیجا کردن . (ناظم الاطباء). اسراف و ولخرجی و هرزه خرجی . تبذیر. باددستی . (ناظم الاطباء) : چنان نیز یکسر مپرداز گنج که آیی ز بیهوده خواری برنج . نظام...
-
اغیار
لغتنامه دهخدا
اغیار. [ اَ ] (ع اِ) بیگانگان و این را فارسیان بجای مفرد استعمال کنند. (آنندراج ). دشمنان . مخالفان محبوب . (شرفنامه ٔ منیری ). یعنی دشمنان و مخالفان محبوب . آنکه یار نباشد. (مؤید). ج ِ غَیر، بمعنی سوا، مگر و جز آن . (المنجد). مأخوذ از تازی ، مردما...
-
اوباش
لغتنامه دهخدا
اوباش . [ اَ ] (ع اِ) ناکسان . (از مهذب الاسماء). ج ِ وَبش مثل اوشاب و گویند جمع قلب شده از بوش است . (از منتهی الارب ). مردم عامی هیچ نفهمیده ٔ بی سر و پا و جلف و به سرخود و متعصب . (برهان )(از هفت قلزم ). مردم مختلف [ مختلط ] درهم آمیخته ومردم فروم...