کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوامر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اوامر
/'avāmer/
معنی
= امْر
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اوامر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَمر] 'avāmer = امْر
-
اوامر
لغتنامه دهخدا
اوامر. [ اَ م ِ ] (ع اِ) ج ِ امر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حکم ها و فرمان ها. (آنندراج ). مقابل نواهی . || (اصطلاح اصولی ) مبحث اوامر یکی از مباحث مهمه ٔ اصول فقه است و در آن بحث میشود که آیا امر دلالت بر وجوب یا ندب یا دلالت بر فور یا تراخی یا...
-
واژههای همآوا
-
عوامر
لغتنامه دهخدا
عوامر. [ ع َ م ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عامِرة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به عامرة شود.
-
جستوجو در متن
-
تصارف
لغتنامه دهخدا
تصارف . [ ت َرُ ] (از ع ، اِ) احکام و اوامر خودسرانه ، با قدرت کامله و اوامر پادشاهی . ج ، تصارفات . (ناظم الاطباء).
-
حق الله
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ لا) [ ع . ] (اِمر.) اجرای اوامر خدا و طاعت و عبادت او.
-
حرمت
فرهنگ نامها
(تلفظ: hormat) (عربی) احترام ؛ (در قدیم) اطاعت و فروتنی در برابر اوامر الهی ، دوری از زشتیها و به جای آوردن حقوق که رعایت آنها واجب دانسته شده است .
-
امر
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فرمان دادن . 2 - (اِ.) دستور، حکم . جِ اوامر. ؛~ و نهی کردن کسی را به اطاعت از خود واداشتن .
-
نواهی
لغتنامه دهخدا
نواهی . [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ نهی است ، یعنی آنچه که در شرع ممنوع باشد. (غیاث اللغات ). هر چیزی که شارع از آن نهی فرموده باشد. (ناظم الاطباء). محرمات . مناهی . امور ممنوعة. مقابل اوامر : امتثال اوامر و نواهی الهی ... (سندبادنامه ص 4). شکر و سپاس مر موجد...
-
اردنانس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ordonnance] (نظامی) 'ordonāns ۱. افسر یا سربازی که برای انجام دادن اوامر افسر ارشد به خدمت گماشته میشود؛ گماشته.۲. بخشی در ارتش که مسئول تدارکات، مهمات، و اسلحه است.
-
مؤکده
لغتنامه دهخدا
مؤکده . [ م ُ ءَک ْ ک َ دَ / دِ ] (از ع ، ص ) مؤکد. استوار و سخت . تأکیدشده : اوامر موکده صادرفرمود. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به مؤکد شود.
-
مفروضات
لغتنامه دهخدا
مفروضات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مفروضة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از تازی ، اوامر خداوندی . (ناظم الاطباء). || فرض شده ها. و رجوع به مفروض شود.
-
اکیده
لغتنامه دهخدا
اکیده . [ اَ دَ ] (ع ص ) اکیدة. مؤنث اکید. به معنی استوار و محکم : اوامر اکیده . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به اکید شود.
-
تقدیرات
لغتنامه دهخدا
تقدیرات . [ ت َ ] (ع اِ) تقدیرها و سرنوشتها و احکام و اوامر. (ناظم الاطباء).- تقدیرات الهیة ؛ قضا و اراده ٔ الهی .(ناظم الاطباء).