کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوالی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اوالی
لغتنامه دهخدا
اوالی . [ اَ ] (ع اِ) اوائل . ج ِ اول . رجوع به اول شود. || ج ِ اولی ̍. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به اولی شود. || ج ِ آلیة. (ناظم الاطباء). رجوع به آلیة شود.
-
واژههای مشابه
-
حسین اوالی
لغتنامه دهخدا
حسین اوالی . [ ح ُ س َ ن ِ اُ ] (اِخ ) ابن علی هجری بحرینی مکنی به ابوسروان . او راست : الکواکب الدریه فی شرح الرسالة النجمیة. (ذریعه ج 2 ص 238 و ج 13 ص 291).
-
حسین اوالی
لغتنامه دهخدا
حسین اوالی . [ح ُ س َ ن ِ اُ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین بن ابی سروال أوالی بحرینی هجری فقیه . زنده در 956 هَ . ق . 1549/ م .او راست : «الاعلام الجلیة فی شرح الالفیه الشهیدیة» و جز آن . (معجم المؤلفین از اعیان الشیعه ج 27 ص 27).
-
واژههای همآوا
-
عوالی
لغتنامه دهخدا
عوالی . [ ع َ ] (اِخ ) دههاست بر سواد مدینه . (منتهی الارب ). ضیعه ای است در چهارمیلی مدینه ، و گویند در سه میلی . (از معجم البلدان ).
-
عوالی
لغتنامه دهخدا
عوالی . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) عَوال . ج ِعالیة. (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).رجوع به عالیة و عوال شود. چیزهای بلند. (آنندراج )(غیاث اللغات ) : طبیعت او در اختیار حدود... و ایثار سیوف و عوالی بر شنوف و غوالی و اعراض ...برخلاف طباع بشر بود....
-
عوالی
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) جِ عالیه . بلندی ها.
-
عوالی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عالیَة] [قدیمی] 'avali = عالی
-
جستوجو در متن
-
حسین
لغتنامه دهخدا
حسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسین . رجوع به حسین مغربی و حسین طبری و حسین قمی و حسین اوالی و حسین حاسبی و حسین واسطی و حسین بن بابویه شود.
-
اولی
لغتنامه دهخدا
اولی . [ اَ لا ] (ع ن تف ) بهتر. سزاوارتر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). احری . (منتهی الارب ). اجدر. احق . احجی . صواب تر و سزاوارتر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) ج ، اوالی . اولون . (منتهی الارب ) : این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی وین دفتر بی مع...
-
اوائل
لغتنامه دهخدا
اوائل . [ اَ ءِ ] (ع اِ) ج ِاَوَّل . اوایل . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نحویین گویند: اصل اوائل اواول [ با دو واو ] بوده است ولی چون دو واو در دو طرف الف قرار گرفته اند وکلمه جمع و جمع ثقیل است دومی را بهمزه برگردانده اند و گاه قلب کنن...
-
اول
لغتنامه دهخدا
اول . [ اَو وَ ] (ع اِ ص ، ق ) نخستین . (کشاف اصطلاحات الفنون ).نخست نقیض آخر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). آغاز. (کشاف اصطلاحات الفنون ). یکم . آغاز کار. (زمخشری ). اصل آن اوأل بر وزن افعل مهموزالاوسط ...