کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اوارگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اوارگی
دیکشنری فارسی به عربی
تشرد , صعلوک
-
واژههای مشابه
-
آوارگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیخانمانی، خانهبهدوشی، دربهدری ۲. آواری، پریشانی، سرگردانی ۳. تبعید، تبعیدی
-
آوارگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āvāregi حالت آواره بودن؛ دربهدری؛ بیخانمانی؛ سرگردانی: ◻︎ چو خواهم شد اکنون به بیچارگی / در این ره نبینم جز آوارگی (نظامی۶: ۱۱۵۶).
-
آوارگی
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (حامص .) 1 - بی خانمانی ، بی - منزلی . 2 - سرگردانی ، پریشانی .
-
آوارگی
لغتنامه دهخدا
آوارگی . [ رَ / رِ ] (حامص ) جلا. بی خانمانی و بی منزلی . دورافتادگی از خانمان . حال ِ آنکه جای معین و وطن معلوم ندارد و در صحراها و یاقراء با سختی معیشت از جائی بجائی رود : یار آوارگی همی خواهدرفتن حج بهانه افتاده ست چند گوئی ز خانه ٔ کعبه کار با خص...
-
واژههای همآوا
-
آوارگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیخانمانی، خانهبهدوشی، دربهدری ۲. آواری، پریشانی، سرگردانی ۳. تبعید، تبعیدی
-
آوارگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āvāregi حالت آواره بودن؛ دربهدری؛ بیخانمانی؛ سرگردانی: ◻︎ چو خواهم شد اکنون به بیچارگی / در این ره نبینم جز آوارگی (نظامی۶: ۱۱۵۶).
-
آوارگی
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (حامص .) 1 - بی خانمانی ، بی - منزلی . 2 - سرگردانی ، پریشانی .
-
آوارگی
لغتنامه دهخدا
آوارگی . [ رَ / رِ ] (حامص ) جلا. بی خانمانی و بی منزلی . دورافتادگی از خانمان . حال ِ آنکه جای معین و وطن معلوم ندارد و در صحراها و یاقراء با سختی معیشت از جائی بجائی رود : یار آوارگی همی خواهدرفتن حج بهانه افتاده ست چند گوئی ز خانه ٔ کعبه کار با خص...
-
جستوجو در متن
-
دربدری
واژگان مترادف و متضاد
آوارگی، بیخانمانی، خانهبدوشی، سرگردانی
-
بیخانمانی
واژگان مترادف و متضاد
آوارگی، بیسروسامانی، خانهبدوشی، دربدری
-
جلایوطن
واژگان مترادف و متضاد
آوارگی، تبعید، مهاجرت، هجرت