کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهوال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اهوال
/'ahvāl/
معنی
= هول
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
اهوال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ هَول] [قدیمی] 'ahvāl = هول
-
اهوال
لغتنامه دهخدا
اهوال . [ اَهَْ ] (ع اِ) ج ِ هَول ، به معنی ترس وکار بیمناک که راه آن دریافته نشود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ج ِ هول که بمعنی دهشت و ترس است . (از کنز و منتخب از غیاث اللغات ) : من لم یرکب الاهوال لم ینل الرغائب .ابن المقفع (یادداشت ...
-
واژههای همآوا
-
احوال
واژگان مترادف و متضاد
۱. حال ۲. اعمال، حالات ۳. اوضاع ۴. سرگذشت
-
احوال
فرهنگ واژههای سره
سرگذشت، چگونگ
-
احوال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ahvāl ۱. [جمعِ حال] = حال hāl۲. کیفیت حال و وضع کسی یا جایی.۳. اوضاع معیشت؛ کاروبار.۴. وقایع؛ پیشامدها.۵. شرح حال؛ سرگذشت زندگی.۶. [جمعِ حَول] سالها.
-
احوال
فرهنگ فارسی معین
( اَ) [ ع . ] (اِ.) جِ حال . 1 - حال ها، وضع ها. 2 - چگونگی مزاج . 3 - کار و بار. 4 - سرگذشت .
-
احوال
لغتنامه دهخدا
احوال . [ اَح ْ ] (ع اِ) ج ِ حَول و حال و حویل .
-
احوال
لغتنامه دهخدا
احوال . [ اِح ْ ] (ع اِ) ج ِ حال . چیزها که آدمی بر آن است . حالات . اوضاع . حالات و کیفیات مزاج بیماری و تندرستی . || امور و اعمال و کردار و کار و بار. || سرگذشت و سرانجام . حوادث . ماجراها. کیفیات : بشد فاش احوال شاه جهان به پیش مهان و به پیش کهان ...
-
احوال
لغتنامه دهخدا
احوال . [ اِح ْ ] (ع مص ) احال اﷲ الحول َ؛ تمام کرد خدا سال را. || مسلمان شدن . || محال گفتن . || خداوند شتران نازاینده گردیدن با گشن یافتن . || بحال دیگر شدن . || بجای دیگر شدن . احوال حول ؛ گشتن سال بر... رسیدن سال را. یکساله شدن . || احوال شی ٔ؛ س...
-
احوال
لهجه و گویش تهرانی
وضع روحی،سلامتی
-
جستوجو در متن
-
ahwal
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آهوال
-
تنائف
لغتنامه دهخدا
تنائف . [ ت َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ تنوفه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). یقال : قطعوا تنوفة ذات اهوال . و ذکرته و بیننا تنائف . (اقرب الموارد). || تنائف تُنَّف ؛ اشتهای فراخ دور اطراف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ](اِخ ) ابن عبدالسلام ملقب به شهاب الدین شافعی . متولدبه سال 847 هَ . ق . و متوفی 931. او راست : اعلام المغرور ببعض اهوال الموت و القبور. و روض الازهار علی ریاض الانهار. و ترغیب السامع فی الصلوة علی خیر شافع.