کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهمال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
اهمال
/'ehmāl/
معنی
فروگذاشتن؛ واگذاشتن؛ در کاری یا دربارۀ چیزی سستی و تنبلی و سهلانگاری کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تسامح، تعلل، تغافل، تکاهل، تنبلی، تهاون، سستی، طفره، غفلت، فرویش، کاهلی، کوتاهی، مسامحه، مماشات، مماطله
فعل
بن گذشته: اهمال کرد
بن حال: اهمال کن
دیکشنری
negligence, remissness
-
جستوجوی دقیق
-
اهمال
واژگان مترادف و متضاد
تسامح، تعلل، تغافل، تکاهل، تنبلی، تهاون، سستی، طفره، غفلت، فرویش، کاهلی، کوتاهی، مسامحه، مماشات، مماطله
-
اهمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehmāl فروگذاشتن؛ واگذاشتن؛ در کاری یا دربارۀ چیزی سستی و تنبلی و سهلانگاری کردن.
-
اهمال
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فرو گذاشتن ، سرسری کاری را انجام دادن . 2 - بی پروایی کردن . 3 - (اِمص .) سهل انگاری . ج . اهمالات .
-
اهمال
لغتنامه دهخدا
اهمال . [ اِ ] (ع مص ) بخود فروگذاشتن چیزی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). فروگذاشتن چیزی را بخود. (از صراح ومنتخب بنقل غیاث اللغات ) (آنندراج ). فروگذاشتن . (مؤید) (تاج المصادر بیهقی ) (تفلیسی ) (مجمل اللغة) (مصادر زوزنی ). بخود واگذاشتن یا رها ...
-
اهمال
دیکشنری عربی به فارسی
ناديده گرفتن , اعتنا نکردن , عدم رعايت , سهو , بي ملا حظگي , ندانستگي , بي توجهي , غفلت , غير عمدي , عدم تعمد , فروگذاري , فروگذار کردن , اهمال , مسامحه , غفلت کردن , قصور , فراموشکاري , فرو گذاشت
-
اهمال
دیکشنری فارسی به عربی
اخلال , اهمال
-
واژههای مشابه
-
اهمال کردن
لغتنامه دهخدا
اهمال کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فروگذار کردن . ندیده گرفتن . تکاهل کردن . درنگ کردن . واگذاردن : من بترسیدم و اندیشیدم که فرماید تا گردنش بزنند و نفرمود و بخندید و اهمال کرد. (تاریخ بیهقی ص 683).
-
اهمال ورزیدن
لغتنامه دهخدا
اهمال ورزیدن . [ اِ وَ دَ] (مص مرکب ) غفلت و تهاون و سستی کردن و فروگذار کردن : یکی میگفت گناه تست که از پاس آن اهمال ورزیدی . (منتخب لطایف عبید زاکانی چ برلن ص 163).
-
اهمال کار
لغتنامه دهخدا
اهمال کار. [ اِ ] (ص مرکب ) کسی که در کارها درنگی کند و تکاهل ورزد و از پی کار نرود. (ناظم الاطباء). خوارکار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).بی مبالات در کار. مسامحه کار. آنکه کار را رها کند.
-
اهمال کاری
لغتنامه دهخدا
اهمال کاری . [ اِ ] (حامص مرکب ) خوارکاری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عمل اهمال کار. درنگی کردن در کار و از پی آن نرفتن . رجوع به اهمال کار شود.
-
اهمال کار
دیکشنری فارسی به عربی
لامبالي , متساهل
-
واژههای همآوا
-
احمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ahmāl ۱. [جمعِ حَمل] = حَمل۲. [جمعِ حِمل] = حِمل
-
احمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (نجوم) [قدیمی] 'ehmāl = غراب