کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهدر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اهدر
لغتنامه دهخدا
اهدر. [ اَ دَ ] (ع ص ) شکم آماسیده . (آنندراج ): جوف اهدر؛ شکم آماسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
احدر
لغتنامه دهخدا
احدر. [ اَ دَ ] (ع ص ) کسی که یک را دو بیند. احول . لوچ . کاج . دوبین . || آنکه رانش پرگوشت و اعلای بدن وی باریک باشد. (و این صفت نیک اسب است ) . || پرگوشت : احدر من ضب . مؤنث : حَدْراء. ج ، حُدر.
-
جستوجو در متن
-
هدراء
لغتنامه دهخدا
هدراء. [ هََ ] (ع ص ) مؤنث اهدر به معنی نفخ کرده . (از اقرب الموارد). رجوع به اهدر شود.