کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهتمام او را برانگیخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اهتمام او را برانگیخت
دیکشنری فارسی به عربی
اِجْتَذَبَ اهتامَه
-
واژههای مشابه
-
اهتمام داشتن
لغتنامه دهخدا
اهتمام داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) سعی داشتن . کوشش داشتن . همت برگماشتن . (ناظم الاطباء).
-
اهتمام ورزیدن
لغتنامه دهخدا
اهتمام ورزیدن . [ اِ ت ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) اهتمام کردن . کوشیدن . سعی نمودن .
-
اهتمام نمودن
لغتنامه دهخدا
اهتمام نمودن . [ اِ ت ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) اهتمام کردن . سعی کردن . کوشش بکار بردن : بکوی عشق منه بی دلیل راه قدم که من بخویش نمودم صد اهتمام و نشد.حافظ.
-
اهتمام ورزید
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَ بِعَينِ الإعتبارِ
-
جستوجو در متن
-
ثابت
لغتنامه دهخدا
ثابت . [ ب ِ ] (اِخ ) ابن نعیم . او در حمص مردم را بضد مروان بن محمدخلیفه ٔ اموی برانگیخت .
-
اِجْتَذَبَ اهتامَه
دیکشنری عربی به فارسی
توجه او را جلب کرد , نظر او را جلب کرد , اهتمام او را برانگيخت
-
ابن النفیس
لغتنامه دهخدا
ابن النفیس . [ اِ نُن ْن َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ. از بزرگان دعات اسمعیلیه ، بخلافت از ابویعقوب در بغداد. و ابویعقوب او را برای خطاکه از او سر زد از خویش براند و قومی از اعاجم را برانگیخت تا او را بناآگاهان بکشتند. (ابن الندیم ).
-
رشتن
لغتنامه دهخدا
رشتن . [ ] (اِخ ) نام وزیر دارای بزرگ پسر بهمن که پسرش دارابن دارا او را رنجانید و هم او بدین سبب در باطن با اسکندر رومی یکی شد و او را بر ضد دارا برانگیخت . رجوع به فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 55 و 57 شود.
-
تئاژنس
لغتنامه دهخدا
تئاژنس . [ ت ِ ژِ ] (اِخ ) نصراﷲ فلسفی در فرهنگ تاریخ تمدن قدیم فوستل دوکولانژ آرد: جبار مدینه ٔ مِگارا بود که «سیلن » با دختر وی ازدواج کرد و او را در تحصیل حکومت جباری یاری نمود و بالاخره چون فقیران را بر ضد اغنیا برانگیخت ، طبقه ٔ اخیر بر او شورید...
-
ترساننده
لغتنامه دهخدا
ترساننده .[ ت َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) بیم کننده . ذامر. متهدد. موحش . ترس آور. رعب انگیز. || نذیر : برانگیخت او را در حالی که بود چراغ نوردهنده و بشارت دهنده و ترساننده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308).
-
دیاائوس
لغتنامه دهخدا
دیاائوس . [ اِ ](اِخ ) یکی از استراتگوسهای بلاد دوازده گانه ٔ آگاثیا بود که بلاد مزبور را بر ضد روم برانگیخت . (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دکولانژ).
-
عنذاء
لغتنامه دهخدا
عنذاء. [ ع ِ ] (ع مص ) برآغالیدن و برانگیختن . (از ناظم الاطباء). گویند: عَنذی به ؛ یعنی آن را برآغالانید و برانگیخت و تشویق کرد. (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).