کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اهتضاض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اهتضاض
لغتنامه دهخدا
اهتضاض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) کوفتن و شکستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکستن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || مقصر شمردن نفس خود را جهت کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
اهتزاز
واژگان مترادف و متضاد
۱. افراخته، افراشته ۲. جنبش، حرکت، نوسان
-
اهتزاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehtezāz ۱. جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود، مثلِ تکان خوردن بیرق و شاخۀ درخت.۲. [قدیمی] شادمانی کردن.
-
اهتزاز
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) به حرکت درآمدن . 2 - جنبیدن . 3 - (اِمص .) شادی .
-
احتزاز
لغتنامه دهخدا
احتزاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ).
-
احتضاض
لغتنامه دهخدا
احتضاض . [ اِت ِ ] (ع مص ) احتضاض نفس خویش ؛ خود را قاصر شمردن .
-
اهتذاذ
لغتنامه دهخدا
اهتذاذ. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سبک بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بریدن . (المصادر زوزنی ). بشتاب بریدن یا همه چیزی را بریدن . (از اقرب الموارد). بریدن بزودی . (تاج المصادر بیهقی ). || شتاب خواندن مکتوب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ب...
-
اهتزاز
لغتنامه دهخدا
اهتزاز.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) درخشیدن ستاره به وقت فرو شدن . || جنبیدن . شتر به آواز حُدا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || جنبانیدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). || جنبیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاظباء) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر...
-
اهتزاز
واژهنامه آزاد
حرکت
-
اهتزاز
واژهنامه آزاد
به حرکت درآمدن.
-
اهتزاز
واژهنامه آزاد
حرکاتی که به صورت متوالی رفت و برگشت کنند بنام اهتزاز یاد میشود
-
اهتزاز
واژهنامه آزاد
حرکاتی که به صورت متوالی رفت و برگشت میکنند بنام اهتزاز یاد میشود
-
جستوجو در متن
-
شکستن
لغتنامه دهخدا
شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص ) چیزی را چندین پاره کردن و خرد کردن و ریزریز کردن . (ناظم الاطباء). خرد کردن . قطعه قطعه کردن . پاره پاره کردن . کسر. اشکستن . بشکستن . تفتیت . وطس . هدّ. فض ّ. وقم . اسم مصدر از آن شکنش است که مرخم آن شکن مستعمل است . (ی...