کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انگیز کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انگیز کردن
لغتنامه دهخدا
انگیز کردن . [ اَ ک َ دَ] (مص مرکب ) انگیختن . (یادداشت مؤلف ) : نفس را بعذرم چو انگیز کردچو آذرفزا آتشم تیز کرد. رودکی . || قصد کردن : امیر چوپان بنا بر دفع ملالت پادشاه انگیز شکار کرد و در شکار نیز قطعاً پادشاه را خوشدل و خندان یافت . (ذیل حافظ اب...
-
واژههای مشابه
-
عشرت انگیز
لغتنامه دهخدا
عشرت انگیز. [ ع ِ رَ اَ ] (نف مرکب ) عشرت انگیزنده . برانگیزنده ٔ عشرت و کامرانی : زگال ارمنی بر آتش تیزسیاهانی چو زنگی عشرت انگیز. نظامی .پگه تر زآن بتان عشرت انگیزمیان دربست شاپور سحرخیز. نظامی .و رجوع به عشرت شود.
-
عشق انگیز
لغتنامه دهخدا
عشق انگیز. [ ع ِ اَ ] (نف مرکب ) عشق انگیزنده . برانگیزنده ٔ عشق و شیفتگی : شقایقهای عشق انگیز پیشاپیش طاووسان بسان قطره های قیر باریده براخگرها.منوچهری .
-
عشوه انگیز
لغتنامه دهخدا
عشوه انگیز. [ ع ِش ْ وَ / وِ اَ ] (نف مرکب ) عشوه انگیزنده . فریبنده . کرشمه انگیز : خنجر سرتیزش چون مژگان خوبان عشوه انگیز، خونریز. (حبیب السیر جزو 4 از ج 3 ص 322).
-
کدورت انگیز
لغتنامه دهخدا
کدورت انگیز. [ ک ُ رَ اَ ] (نف مرکب ) ملال آور. آنکه تولید کدورت کند. (فرهنگ فارسی معین ) : چنین که صورت عالم کدورت انگیز است به بزم دهر تو گویی چراغ بی نورم .ابوطالب کلیم (از آنندراج ).
-
گلاب انگیز
لغتنامه دهخدا
گلاب انگیز. [ گ ُ اَ ] (نف مرکب ) خوش بو. معطر. آنکه بوی گلاب دهد : شاه چون گرم گشت از آتش تیزگفت با آن گل گلاب انگیز.نظامی (هفت پیکر ص 178).
-
گمان انگیز
لغتنامه دهخدا
گمان انگیز. [ گ ُ اَ ] (نف مرکب ) سبب سؤظن . باعث بدگمانی . مورد تهمت : آن گمان انگیز را سازد یقین مهرها انگیزد از اسباب کین .مولوی .
-
دلانگیز
فرهنگ نامها
(تلفظ: del angiz) (به مجاز) موجب هیجان و شادی ، پسندیده ، خوب و زیبا .
-
روحانگیز
فرهنگ نامها
(تلفظ: ruh angiz) (عربی ـ فارسی) (= روح افزا) ، ← روح افزا .
-
فرحانگیز
فرهنگ نامها
(تلفظ: farahāngiz) (عربی ـ فارسی) بر انگیزندهی شادی ، شادی بخش ، مفرح .
-
نفخ انگیز
لغتنامه دهخدا
نفخ انگیز. [ ن َ اَ ] (نف مرکب ) غذای باددار. غذائی که خوردنش تولید نفخ در شکم و معده کند.
-
نفرت انگیز
لغتنامه دهخدا
نفرت انگیز. [ ن ِ رَ اَ ] (نف مرکب ) نفرت آور. ناخوشایند.
-
نخوت انگیز
لغتنامه دهخدا
نخوت انگیز. [ ن َخ ْ /ن ِخ ْ وَ اَ ] (نف مرکب ) که موجب غرور و نخوت شود.
-
نمک انگیز
لغتنامه دهخدا
نمک انگیز. [ ن َ م َ اَ ] (نف مرکب ) نمک ریز. که نمک فروپاشد.- نمک انگیز شدن ؛ کنایه از گریان شدن و گریستن : دیده ٔ اوچون نمک انگیز شدهرکه در او دید نمک ریز شد.نظامی .