کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انگیزاننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انگیزاننده
/'angizānande/
معنی
برانگیزنده؛ بههیجانآورنده؛ تحریککننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
cause
-
جستوجوی دقیق
-
انگیزاننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] 'angizānande برانگیزنده؛ بههیجانآورنده؛ تحریککننده.
-
انگیزاننده
لغتنامه دهخدا
انگیزاننده . [ اَ ن َ دَ / دِ ] (نف ) مهیج . (یادداشت مؤلف ). محرک . محرض .
-
جستوجو در متن
-
باعث
فرهنگ واژههای سره
انگیزاننده، مایه، انگیزه
-
سایق
فرهنگ نامها
(تلفظ: sāyeq) (عربی) سوق دهنده ؛ کسی که پیش میرود ؛ بر انگیزاننده .
-
شوراننده
لغتنامه دهخدا
شوراننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) تحریک کننده . انگیزاننده : بی تفکر پیش هر داننده هست آنکه با شوریده شوراننده هست .مولوی .
-
مهیج
لغتنامه دهخدا
مهیج . [م ُ هََ ی ْ ی ِ ] (ع ص ) به هیجان آورنده . انگیزاننده .برانگیزنده . برانگیزاننده . آغالنده برآغالاننده . مُهیج . || غبار برانگیزنده . (غیاث ). مُهیج .
-
متناهب
لغتنامه دهخدا
متناهب . [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) شتر که زمین بسیار گیرد زیر سپل خود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتر گرد و خاک انگیزاننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تناهب شود.
-
بادانگیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] bād[']angiz ۱. انگیزانندۀ باد؛ آنچه سبب وزش باد میشود؛ بادآور.۲. هرچیز که در معده تولید نفخ میکند.۳. بادکرده؛ پرباد.۴. (اسم) گُلی که به عقیدۀ بعضی هرگاه آن را به دست بمالند و در هوا بپاشند سبب وزش باد میشود.۵. (اسم) زعفران.
-
مشتقق
لغتنامه دهخدا
مشتقق . [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) نیمه ٔ چیزی را گیرنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آن که نیمه ٔ چیزی را می گیرد. (ناظم الاطباء). || درآینده در سخن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || گیرنده ٔ کلمه از کلمه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آن که می گیر...
-
مستعجل
لغتنامه دهخدا
مستعجل . [ م ُ ت َ ج ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعجال . شتابنده و شتاب کننده . (غیاث ). شتابان . (دهار). شتاب . بشتاب . عاجل . رجوع به استعجال شود : اگر سر پنجه بگشاید که عاشق می کشم شایدهزارش صید بگشاید به خون خویش مستعجل . سعدی .دیده باشی تشنه مستعج...
-
دل انگیز
لغتنامه دهخدا
دل انگیز. [ دِ اَ ] (نف مرکب ) دل انگیزنده . انگیزنده ٔ دل . انگیزاننده ٔ دل . دلاویز. گیرا. دلفریب . گوارا. مرغوب . مطلوب : تا به هر گوش دل انگیز و دل آویز بودغزل نغز و سماع خوش و آواز حزین . فرخی .برزن غزلی نغز و دل انگیز و دل افروزور نیست ترا بشنو...
-
مخل
لغتنامه دهخدا
مخل . [ م ُ خ ِل ل ] (ع ص ) خلل اندازنده . (آنندراج ).فاسدکننده . ویران کننده . (ناظم الاطباء). اخلال کننده . اطناب ممل چنانکه ایجاز مخل نه از فصاحت باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به اخلال شود. || اضطراب کننده . آشوب کننده . اعتراض کننده و ف...