کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انگژد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انگژد
/'angažd/
معنی
= انگدان
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انگژد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انگژه، انگوژه› (زیستشناسی) 'angažd = انگدان
-
انگژد
لغتنامه دهخدا
انگژد. [ اَ گ ُ ژَ ](اِ) مطلق صمغها را گویند عموماً و صمغی باشد بغایت بدبوی و آن را بعربی حلتیت خوانند. و آن را انگژد بسبب آن گویند که صمغ درخت انگدان است و اصل آن انگدان ژد باشد چه ژد بلغت فرس به معنی صمغ است . (از برهان قاطع) (از هفت قلزم ). هرصمغی...
-
جستوجو در متن
-
انگژه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'angože = انگژد
-
انگوژه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انگژه› (زیستشناسی) 'anguže = انگژد
-
انگشد
لغتنامه دهخدا
انگشد. [ اَ گ ُ ] (اِ) انگژد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به انگژد شود.
-
انگزد
لغتنامه دهخدا
انگزد. [ اَ گ ُ زَ ] (اِ) انگوزه . انگژد: از سیستان جامه های فرش افتد بر کردار طبری و زیلوها بر کردار جهرمی و خرمای خشک و انگزد. (حدود العالم ). و رجوع به انگژد شود.
-
حلیت
لغتنامه دهخدا
حلیت . [ ح ِل ْ ل ] (ع اِ) انغوزه . (ناظم الاطباء).انگزه . (آنندراج ). انکژه . (مهذب الاسماء). انگوزه و آن صمغ درخت انجدان است . انگژد. (زمخشری ). انقوزه .
-
انغوزه
فرهنگ فارسی معین
(اَ زِ یا زَ) (اِ.) =انگژد. انگوژد. انگژه . انگوژه : صمغی است که از گیاه انگدان گیرند و به آن صمغ انجدان نیز گویند و آن به صورت دانه های صمغی به درشتی یک نخود تا یک گردو دیده می شود و به رنگ های زرد، قهوه ای و خاکستری و طعمش گس و تلخ و زننده و بویش ش...
-
راوماده
لغتنامه دهخدا
راوماده . [ دَ / دِ ] (اِ) انگوزه را گویند که بعربی حلتیت خوانند. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ). انگژد. (از شعوری ج 2 ورق 14). انغوزه و حلتیث منتن . (ناظم الاطباء). در برهان بمعنی انغوزه نوشته ، آن خطاست و تحقیقش رادباده است نه راوماده . (از آنندراج...
-
کوله پر
لغتنامه دهخدا
کوله پر. [ ل َ / ل ِ پ َ ] (اِ مرکب ) صمغ انجدان سفید که طیب است و صمغ انجدان سیاه که به فارسی کماة خوانند منتن است و از حلتیت به عمل می آید که به فارسی انگژد و انغوژه گویند و به زبان اصفهانی انگشت کنده ... (از آنندراج ) (از انجمن آرا). اسم فارسی انج...
-
انگژه
لغتنامه دهخدا
انگژه . [ اَ گ ُ ژَ / ژِ ] (اِ) مخفف انگوژه است که صمغ درخت انگدان باشد و آن را عربان حلتیت و شیرازیان انگشت گنده گویند. انگزه . (از برهان قاطع). انگژد. (فرهنگ سروری ) : بنده را شاگرد خوارزمی است شیطان هیکلی کان چنان هیکل نه در کوه و نه در هامون کنند...
-
کفچه
لغتنامه دهخدا
کفچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ) چمچه . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). کفگیر. کمچه . چمچه . (انجمن آرا). چمچه ٔ کلان . (غیاث ). ملعقه . (دهار). کفچ . کپچ . کپچه . کبچه . پهلوی کپچک ، طبری کچه (قاشق ). گیلکی نیز کچه (قاشق بزرگ ).(از حاشیه ٔ برهان چ معین ). ...