کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انگوزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انگوزه
لغتنامه دهخدا
انگوزه . [ اَ زَ / زِ ](اِ) انغوزه . (ناظم الاطباء). رجوع به انغوزه شود.- انگوزه در قند خوردن ؛ کنایه از بازی و فریب خوردن . (آنندراج ) : ز شیرین کاری شیرین دلبندفراوان خورده بود انگوزه در قند.خسرو (از آنندراج ).
-
انگوزه
واژهنامه آزاد
شیره رو.
-
جستوجو در متن
-
طرذیلون
لغتنامه دهخدا
طرذیلون . [ طَ ] (معرب ، اِ) به لغت یونانی انگدان باشد، و آن درختی است که صمغ آن انگوزه است و بعضی انگوزه را نیز طرذیلون خوانند که حلتیت باشد. (برهان ). سیسالیوس است . (اختیارات بدیعی ) (تحفه ٔحکیم مؤمن ). طُردیلُن . طُردیلون . انجدان . انگژه .
-
محروت
لغتنامه دهخدا
محروت . [ م َ ] (ع اِ) بیخ انجدان که درخت انگوزه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریشه ٔ انقوزه . بیخ الرک قوزا.
-
ران
لغتنامه دهخدا
ران . (اِ) درخت انغزه . (آنندراج ) (انجمن آرا). درخت انگوزه . (برهان ) (لغت محلی شوشتر). درخت انغوزه . (ناظم الاطباء). درخت انگوژه . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ رشیدی ). انگوزه که حلتیت (حلتیث ) باشد. (ازبرهان ) (لغت محلی شوشتر). انغوزه . (ناظم الاطباء...
-
صمغ انجدان
لغتنامه دهخدا
صمغ انجدان . [ ص َ غ ِ اَ ج ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی حلتیت است که به فارسی انگزد و انگوزه نامند. (فهرست مخزن الادویه ). انغوزه .
-
انگزد
لغتنامه دهخدا
انگزد. [ اَ گ ُ زَ ] (اِ) انگوزه . انگژد: از سیستان جامه های فرش افتد بر کردار طبری و زیلوها بر کردار جهرمی و خرمای خشک و انگزد. (حدود العالم ). و رجوع به انگژد شود.
-
حلیت
لغتنامه دهخدا
حلیت . [ ح ِل ْ ل ] (ع اِ) انغوزه . (ناظم الاطباء).انگزه . (آنندراج ). انکژه . (مهذب الاسماء). انگوزه و آن صمغ درخت انجدان است . انگژد. (زمخشری ). انقوزه .
-
راوماده
لغتنامه دهخدا
راوماده . [ دَ / دِ ] (اِ) انگوزه را گویند که بعربی حلتیت خوانند. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ). انگژد. (از شعوری ج 2 ورق 14). انغوزه و حلتیث منتن . (ناظم الاطباء). در برهان بمعنی انغوزه نوشته ، آن خطاست و تحقیقش رادباده است نه راوماده . (از آنندراج...
-
حلتیت
لغتنامه دهخدا
حلتیت . [ ح ِ ] (ع اِ) صمغ اشترغاز. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). انگزه . (منتهی الارب ). انگوزه . انقوزه . صمغ انجذان . (مفاتیح ) (قانون ابوعلی سینا). و آن بر دو صنف است طیب و منتن . و آنچه در طب مستعمل است صنف منتن باشد. (ذخیره ). و رجوع به تحفه ٔ حکیم مو...
-
گل پر
لغتنامه دهخدا
گل پر. [ گ ُ ل ِ پ َ ] (اِ مرکب ) درختچه ای است زینتی و زیبا که در تهران و شیراز و شهرهای دیگر در باغستانها یافت میشود. گل پر یا درخت پر را به حال وحشی در جنگلهای ارسباران نام برده اند. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 262). این درخت در جنگلهای ارسبارا...
-
اشترغار
لغتنامه دهخدا
اشترغار. [ اُ ت ُ ] (اِ مرکب ) گیاهی است و تازه ٔ آنرا مانند کاهو در مصر و موصل میخورند، مفتح سده و مدر بول و مسخن معده و هاضم . (منتهی الارب ). گیاهی است که از بیخ آن آچار سازند و در بعضی فرهنگهاست که گیاهی است تلخ و بعضی بر آنند که تلخ آن اهل خراسا...
-
اشترغاز
لغتنامه دهخدا
اشترغاز. [ اُ ت ُ ] (اِ مرکب ) بیخ درخت انجدان است و صمغ آنرا انگوزه خوانند و بعضی گویند گیاهی است که بیخ آنرا آچار سازند و معنی آن شو»الجمال است و عربان زنجبیل العجم خوانند. تب ربع را مفید باشد. (برهان ) (آنندراج ). مرکب از دو کلمه ٔ فارسی اُشتر و غ...