کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انگور پستون گاوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انگور پستون گاوی
لهجه و گویش تهرانی
انگور دانه درشت
-
واژههای مشابه
-
گالش انگور
لغتنامه دهخدا
گالش انگور. [ ل ِ اَ ] (اِ مرکب ) گالِش اَنگورَک . درختی است که به لاتین آن را ریبس نامند و بر دو قسم است : ریبس گروسولاریا و ریبس اریانتال اولی در جنگلهای ایران بسیار است و در «نور» گالش انگور و در دره ٔ چالوس گالش انگورک خوانده میشود و قسم دوم بندر...
-
سگ انگور
لغتنامه دهخدا
سگ انگور. [ س َ اَ ] (اِ مرکب ) سگنگور. گیاهی است علفی و یکساله از تیره ٔ بادنجانیان که در حقیقت یکی از گونه های تاجریزی محسوب میشود. ارتفاعش در حدود نیم متر است و در کنار گردابها و اراضی مزروع اغلب نقاط اروپا و هندوستان و آمریکای شمالی و ایران (خراس...
-
grape must
پوراب انگور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] آب انگوری که از پورۀ انگور به دست میآید
-
آب انگور
فرهنگ فارسی معین
(بِ اَ) (اِمر.) 1 - فشردة انگور. 2 - شراب ، باده .
-
آب انگور
لغتنامه دهخدا
آب انگور. [ ب ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شراب . باده : آب انگور بیارید که آبان ماهست آب انگور خزانی را خوردن گاهست . منوچهری .ای یارِ سرود و آب انگورنه یار منی بحق والطور. ناصرخسرو.زاهد گوید که جنت و حور خوش است من میگویم که آب انگور خوش است . خ...
-
شاخ انگور
لغتنامه دهخدا
شاخ انگور. [ خ ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام دارویی است . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || شمراخ . (دهار).
-
انگور آزوج
لغتنامه دهخدا
انگور آزوج . [ ] (اِخ ) دهی از بخش معلم کلایه شهرستان قزوین است که 323 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و بن شن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
انگور جنگلی
لغتنامه دهخدا
انگور جنگلی . [ اُ رِ ج َ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هزارجشان . نخوش . امباسلوقی . ماله غوره . بوداوه . دیورز. کرمة البیضاء . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به هزارجشان شود.
-
انگور شغال
لغتنامه دهخدا
انگور شغال . [ اَ ش ُ ] (اِ مرکب )عنب الثعلب . صاحب تحفه عنب الثعلب را سگ انگور آورده . و رجوع به عنب الثعلب و سگ انگور و انگورک توره شود.
-
انگور فرنگی
لغتنامه دهخدا
انگور فرنگی . [ اَ رِ ف َ رَ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) بصورت درختچه های کوچک خاردار و میوه های گوناگون شبیه به انگور مانند انگور فرنگی درشت و انگور فرنگی قرمز و نرگس درختی دیده می شود. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 229). گالش انگور. رجوع به گالش انگور شود.
-
انگور کولی
لغتنامه دهخدا
انگور کولی . [ اَ رِ ک َ ] (اِ مرکب ) کشمش کولی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به کشمش کولی شود.
-
انگور مثقالی
لغتنامه دهخدا
انگور مثقالی . [ اَ رِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از انگورکه دانه اش بقدر مثقال بود. (بهار عجم ) : خواجه اکنون خوش علف نبود که خوردی چون تفنگ دانه ٔ انگور مثقالی که در قنداق بود. راضی (از بهارعجم ).بگو بسحاق وصف خوشه ٔ انگور مثقالی که بر نظم ...
-
خون انگور
لغتنامه دهخدا
خون انگور. [ ن ِ اَ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب : تو بقلب لشکر اندر خون انگوران بدست ساقیان بر میسره خنیاگران بر میمنه .منوچهری .