کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انگه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انگه
/'enge/
معنی
= ینگه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] 'enge = ینگه
-
انگه
فرهنگ فارسی معین
(اِ گَ) (اِ.) 1 - زنی که شب زفاف همراه عروس به خانة داماد می رود. 2 - زن برادر. 3 - دایة خاتون . ینگه و ینگا، هم گویند.
-
انگه
لغتنامه دهخدا
انگه . [ ] (اِخ ) دهی از بخش طالقان شهرستان تهران است که 143 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات و لوبیاست . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
انگه
لغتنامه دهخدا
انگه . [ اِ گ َ ] (ترکی ، اِ) زنی که همراه عروس به خانه ٔ شوهر رود و او را به حجله ٔ عروسی برد. زن برادر. || دایه ٔ خاتون . (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
آنگه
لغتنامه دهخدا
آنگه . [ گ َه ْ ] (ق مرکب ) آنگاه . پس . سپس . بعد. بعد از آن : اکنون نواحی اسلام همه یاد کنیم و آنگه باقی نواحی کافران یاد کنیم . (حدودالعالم ). و اندر وی [ اندر نصیبین ] چشمه ها است بسیار و از آن چشمه ها پنج رود برخیزد و بیک جای گرد شود و آن را خاب...
-
انگه رود
لغتنامه دهخدا
انگه رود. [ اَگ ِ ] (اِخ ) دهی از بخش نور شهرستان آمل است که 320 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات ، لبنیات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
واژههای همآوا
-
آنگه
لغتنامه دهخدا
آنگه . [ گ َه ْ ] (ق مرکب ) آنگاه . پس . سپس . بعد. بعد از آن : اکنون نواحی اسلام همه یاد کنیم و آنگه باقی نواحی کافران یاد کنیم . (حدودالعالم ). و اندر وی [ اندر نصیبین ] چشمه ها است بسیار و از آن چشمه ها پنج رود برخیزد و بیک جای گرد شود و آن را خاب...
-
جستوجو در متن
-
زنگه
لغتنامه دهخدا
زنگه . [ زَ گ َه ْ ](ق مرکب ) مخفف از آنگه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
بیوگانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bayugāni عروسی: ◻︎ ساخت آنگه یکی بیوگانی / هم بر آیین و رسم یونانی (عنصری: ۳۷۰).
-
توالی بروج
لغتنامه دهخدا
توالی بروج . [ ت َ ی ِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توالی البروج . در اصطلاح نجومی توالی از حمل به ثور تا به حوت است . و خلاف توالی از حوت تا به ثوراست . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بیرونی آرد: هرگاه از برجی گیری سوی آن برج که به پهلوی اوست ... مثلا...
-
آدمی سیرتی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [معرب. فارسی. عربی. فارسی] 'ādāmisirati خوشخویی: ◻︎ نخست آدمیسیرتی پیشه کن / پس آنگه ملکخویی اندیشه کن (سعدی۱: ۱۴۴).
-
سیلی زن
لغتنامه دهخدا
سیلی زن . [ زَ ] (نف مرکب ) سیلی زننده : گفت سیلی زن سوءالی میکنم پس جوابم گوی و آنگه می زنم .مولوی .