کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انگلخونی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
خونی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به خون) xuni ۱. مربوط به خون: بیماری خونی.۲. [مجاز] دارای دشمنی و کینۀ شدید: دشمن خونی.۳. آغشته به خون؛ خونآلود؛ خونین: لباس خونی.۴. [مجاز] قاتل: ◻︎ خانهٴ من جست که خونی کجاست / ای شه از این بیش زبونی کجاست (نظامی۱: ۴۸).۵. قرمز: پرت...
-
خونی
دیکشنری فارسی به عربی
دامي , دموي
-
sideropenic anemia
کمخونی آهنخونی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] هر نوع کمخونی که مشخصۀ آن کاهش غلظت آهن در پلاسمای خون باشد
-
گوی انگل
لغتنامه دهخدا
گوی انگل . [ اَ گ َ ] (اِ مرکب ) گوی انگله . حلقه ای که تکمه ٔ پیراهن در آن اندازند تا بسته شود. (از بهار عجم ) : دست زوار و حلقه ٔ در توهر دو با یکدیگر چو گوی انگل . کمال اسماعیل .شوخیش چون کند آشفته به چوگان دو دست برباید ز گریبان قمر گوی انگل . طا...
-
گیاه انگل
لغتنامه دهخدا
گیاه انگل . [ اَ گ َ ] (اِ مرکب ) گیاهی است که از شیره ٔ درختان تغذیه کند وبه آنها گزند بیشتری رساند. (جنگل شناسی ج 1 ص 219).
-
انگل شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) 'angalšenās کسی که انگلها را میشناسد و دربارۀ موجودات آنها مطالعه و بررسی میکند.
-
انگل شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (زیستشناسی) 'angalšenāsi علم به احوال موجوداتی که روی پوست یا داخل بدن جاندار دیگر زندگی میکنند؛ طفیلیشناسی.
-
گوی انگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] guy[']ango(a)l = گوانگله
-
گیاه انگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] giyāh[']angal گیاهی که انگل گیاه دیگر شود و از شیرۀ آن تغذیه کند.
-
انگل شناس
لغتنامه دهخدا
انگل شناس . [ اَ گ َ ش ِ ] (نف مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) کسی که درباره ٔ موجودات انگل مطالعه و بررسی کند. شخصی که تخصص و تبحر در شناسائی موجودات طفیلی دارد. طفیلی شناس . (فرهنگ فارسی معین ).
-
انگل شناسی
لغتنامه دهخدا
انگل شناسی . [ اَ گ َش ِ ] (حامص مرکب ) در اصطلاح پزشکی علمی که موجودات طفیلی و انگل را مورد تحقیق قرار میدهد. طفیلی شناسی . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
ادم انگل
دیکشنری فارسی به عربی
احمق
-
انگل شدن
دیکشنری فارسی به عربی
اسفنج
-
انگل دار
دیکشنری فارسی به عربی
مضيف
-
کلین خونی
لغتنامه دهخدا
کلین خونی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ناتل رستاق است که در بخش نور شهرستان آمل واقع است و 185 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).