کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انه شو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انه شو
واژهنامه آزاد
اَ نَه شو=وسیله تور بافی دستی
-
واژههای مشابه
-
آنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] 'āne سکۀ رایج هندوستان، معادل یکشانزدهم روپیه.
-
آنه
فرهنگ فارسی معین
(نِ یا نَ) (پس .) 1 - پسوند ساختن قید از صفت : مردانه ، دلیرانه . 2 - گاه به آخر اسم و صفت ملحق گردد به معنای ذیل : مانند، مثل ، لایق ، متعلق به ، منسوب به ، در حال ، در وقت ، به صفت .
-
آنه
لغتنامه دهخدا
آنه . [ آن ْ ن َ ] (ع ص ) زن ناله کننده . مُتاعَمه . متوجّعه . || (اِ) بکنایه ، گوسفند ماده . || کنیز.
-
آنه
لغتنامه دهخدا
آنه . [ ن َ / ن ِ ] (هندی ، اِ) شانزده یک ِ قیراط: الماسی بوزن پنج قیراط و دو آنه . || شانزده یک ِ روپیه .
-
آنه
لغتنامه دهخدا
آنه . [ ن ِه ْ ] (ع ص ) بسختی نفس کشنده . نالنده از گرانی بار.
-
إِنَّهُ
فرهنگ واژگان قرآن
يقيناً او
-
أَنَّهُ
فرهنگ واژگان قرآن
که او
-
وادی انه
لغتنامه دهخدا
وادی انه . [ اَ ن َ ] (اِخ ) رودی است در اسپانیا.(نخبةالدهر دمشقی ص 246). رجوع به وادی یانه شود.
-
ولو انه
دیکشنری عربی به فارسی
اگرچه , ولواينکه
-
جستوجو در متن
-
توگو
لغتنامه دهخدا
توگو. [ ت ُ گ ُ ] (اِخ ) کشوری در افریقا که در مشرق کشور غنا واقع است . این سرزمین از سال 1885 م . جزو مستعمرات دولت آلمان بود و در سال 1914 م . از دولت آلمان مجزا گردید و تحت قیمومت فرانسه و انگلیس درآمد. قسمت تحت قیمومت انگلیس توگلند نام دارد که وس...
-
معضل
لغتنامه دهخدا
معضل . [ م ُ ض ِ ] (ع ص ) امر معضل ؛ کار بی بیرون شو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت دشوار. مشکل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کار دشوار و فرو بسته . (از اقرب الموارد) : و این معضل ترا چگونه دست دهد و این مشکل به کدام شکل روی نماید. (...
-
بیزار شدن
لغتنامه دهخدا
بیزار شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مانده شدن . دلتنگ شدن . مأیوس گشتن . (ناظم الاطباء). دل آزرده شدن . نومید شدن . دلسرد شدن : از یار به هر جوری بیزار نباید شدوز دوست به هر زخمی افگار نباید شد. (از سندبادنامه ص 186). || نفرت و کراهت داشتن . (ناظم الا...