کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انهضام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انهضام
معنی
(اِ هِ) [ ع . ] (مص ل .) هضم شدن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انهضام
فرهنگ فارسی معین
(اِ هِ) [ ع . ] (مص ل .) هضم شدن .
-
انهضام
لغتنامه دهخدا
انهضام . [ اِ هَِ ] (ع مص ) گواریدن و گوارد شدن . (منتهی الارب ). گوارا شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). طعام سریعالانهضام ، طعام زودگوارا در برابر بطی ٔ الانهضام . (آنندراج ). طعام زودگذرنده و گوارا. (ناظم الاطباء). گوارنده شدن . (تاج...
-
واژههای همآوا
-
انهزام
واژگان مترادف و متضاد
انحطاط، شکست، فرار، گریختن، گریز، هزیمت
-
انهزام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enhezām ۱. شکسته شدن.۲. هزیمت یافتن؛ شکست خوردن لشکر.
-
انهزام
فرهنگ فارسی معین
(اِ هِ) [ ع . ] (مص ل .) شکست یافتن ، هزیمت یافتن .
-
انحذام
لغتنامه دهخدا
انحذام . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) بریده گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) .
-
انهزام
لغتنامه دهخدا
انهزام . [ اِ هَِ ] (ع مص ) ویران و منهدم شدن . (اقرب الموارد). شکسته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || شکست خوردن لشکر. بهزیمت شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )...
-
جستوجو در متن
-
گوارنده شدن
لغتنامه دهخدا
گوارنده شدن . [ گ ُ رَ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) گوارا گردیدن . گوارنده گردیدن . انهضام . (تاج المصادر بیهقی ). مرائت . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). هناء. تهنؤ. (منتهی الارب ).
-
پرسوت
واژهنامه آزاد
پرسوت آزاریست که بعضی زنان را بعد از وضع حمل عارض میگردد مختلف میباشد حالات ایشان بعضی را ذرب بهم میرسد و زرد و ضعیف و لاغر میگرداند و رغبت بر غذایی نمینماید و چون قلیلی تناول نمایند دیر انهضام یابد و تا به اسهال مندفع نگردد آرام نمییابند و بعض...
-
نضج
لغتنامه دهخدا
نضج . [ ن ُ / ن َ ] (ع اِمص ) پختگی و رسیدگی گوشت و خرما و جز آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). پختگی . رسیدگی در میوه و گوشت و خوردنیها. || هضم . انهضام . گواردن . گوارش . (یادداشت مؤلف ). || پختگی و رسیدگی ماده ٔ بیماری : دل اینجا علتی دارد که ن...
-
گوارا
لغتنامه دهخدا
گوارا. [ گ ُ ] (نف ) (از: گوار + ا، پسوند فاعلی و صفت مشبهه ) پهلوی گوهاراک «مناس 275». (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). نقیض گلوگیر است و هر چیز را گویندکه ذائقه را خوش آید و به حلق به آسانی رود و زود هضم شود. (برهان ). هر چیز که خوش مزه باشد و به ط...
-
قلی
لغتنامه دهخدا
قلی . [ق َ لا ] (ع اِ) قلیا. قِلْی ْ. قلی الصباغین . شب العصفر. (مخزن الادویه ). و در اصفهان گهلا و در خراسان شخار و در گیلان و شیراز قلیا و به هندی سجی و ساجی و درکابل اشغار نامند. و آن چیزی است متخذ از اشنان سوخته بدین نحو که برزمین اندک کودی میکنن...
-
خرنوب
لغتنامه دهخدا
خرنوب . [ خ َ / خ ُ ](اِ) غلاف لوبیا. || گیاهی است دارویی ، بتازی خروب گویند. (از ناظم الاطباء). در تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده : خرنوب بستانی و بری می باشد و بستانی دو قسم است یکی را خرنوب شامی گویند و درخت او بقدر درخت گردکان با برگش مستدیر و با غلظت و ...