کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انهزام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انهزام
/'enhezām/
معنی
۱. شکسته شدن.
۲. هزیمت یافتن؛ شکست خوردن لشکر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
انحطاط، شکست، فرار، گریختن، گریز، هزیمت
دیکشنری
catastrophe, debacle
-
جستوجوی دقیق
-
انهزام
واژگان مترادف و متضاد
انحطاط، شکست، فرار، گریختن، گریز، هزیمت
-
انهزام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enhezām ۱. شکسته شدن.۲. هزیمت یافتن؛ شکست خوردن لشکر.
-
انهزام
فرهنگ فارسی معین
(اِ هِ) [ ع . ] (مص ل .) شکست یافتن ، هزیمت یافتن .
-
انهزام
لغتنامه دهخدا
انهزام . [ اِ هَِ ] (ع مص ) ویران و منهدم شدن . (اقرب الموارد). شکسته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || شکست خوردن لشکر. بهزیمت شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج )...
-
واژههای همآوا
-
انهضام
فرهنگ فارسی معین
(اِ هِ) [ ع . ] (مص ل .) هضم شدن .
-
انحذام
لغتنامه دهخدا
انحذام . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) بریده گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) .
-
انهضام
لغتنامه دهخدا
انهضام . [ اِ هَِ ] (ع مص ) گواریدن و گوارد شدن . (منتهی الارب ). گوارا شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). طعام سریعالانهضام ، طعام زودگوارا در برابر بطی ٔ الانهضام . (آنندراج ). طعام زودگذرنده و گوارا. (ناظم الاطباء). گوارنده شدن . (تاج...
-
جستوجو در متن
-
فرار
واژگان مترادف و متضاد
انهزام، رم، عقبنشینی، گریز، هرب، هزیمت
-
انحطاط
واژگان مترادف و متضاد
۱. انخفاض، انقراض، انهزام، زوال، شکست، نابودی ۲. پستی
-
شکست
واژگان مترادف و متضاد
۱. حرمان، ناکامی ۲. انحطاط، انخفاض، انهزام، مغلوبی، هزیمت ۳. انکسار، خردشدن، شکستگی ≠ پیروزی
-
لادخان
لغتنامه دهخدا
لادخان . (اِخ ) نام غلام ِ حسن خان میواتی که خواجه ٔ خود را پس از انهزام از لشکر ظهیرالدین بابر بکشت و در چاه افکند. (تاریخ شاهی ص 118).
-
فراج
لغتنامه دهخدا
فراج . [ ] (اِخ ) نام یکی از توابع بصره که در ذکر ولایت منصوربن جعفر و انهزام سعید از زنج (زنگیان ) آمده است . (از کامل التواریخ ابن اثیر ج 7 ص 96). ممکن است واژه ٔ زنگی باشد.
-
شاه دیوان
لغتنامه دهخدا
شاه دیوان . [ هَِ دی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرمانروای دیوان . || (اِخ ) دیوی که تمیم انصاری را بشب برد و در مهلکه انداخت و پس از هفت سال عیسی ، که نام پری مسلمان بود تمیم انصاری را پس از محاربه و انهزام دیوان نجات داد. (از آنندراج ).