کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انمر
لغتنامه دهخدا
انمر. [ اَ م َ ] (ع ص ) آنچه در آن خجکهای سیاه و سپید باشد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). آلاپلنگی . (یادداشت مؤلف ). پلنگ رنگ . پلنگی رنگ . اسب پلنگ رنگ . (مهذب الاسماء)؛ سحاب انمر؛ ابرپیسه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
انمر
لغتنامه دهخدا
انمر. [ اَ م ُ ] (ع اِ) ج ِ نَمِر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). پلنگها. (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
اقا (مختصر انمر است)
دیکشنری فارسی به عربی
سيد
-
جستوجو در متن
-
نمراء
لغتنامه دهخدا
نمراء. [ ن َ ] (ع ص ) تأنیث اَنْمَر. آنچه بر آن خجک های سیاه سپید بود.(از منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به انمر شود.
-
پلنگ رنگ
لغتنامه دهخدا
پلنگ رنگ . [ پ َ ل َ رَ ] (ص مرکب ) انمر. برنگ و گونه ٔ پلنگ : نمر؛ پلنگ رنگ شدن . (منتهی الارب ). || اسبی که رنگ پلنگ داشته باشد. (آنندراج ).
-
سيد
دیکشنری عربی به فارسی
دانشور , چيره دست , ارباب , استاد , کارفرما , رءيس , مدير , مرشد , پير , خوب يادگرفتن , استاد شدن , تسلط يافتن بر , رام کردن , اقا (مختصر انمر است) , اقا , شخص محترم , لرد , شخص والا مقام
-
اشغان
لغتنامه دهخدا
اشغان . [ اَ ] (اِخ ) ابن انمر الجباربن ساوس بن کیکاوس یا اشغان بن اش الجباربن سیاوخش بن کیقاوس الملک نیای اشک سرسلسله ٔ اشکانیان بود. رجوع به التنبیه والاشراف مسعودی ص 59 و مروج الذهب ص 101 و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2551 و 2552 و اشکانیان شود.
-
نمر
لغتنامه دهخدا
نمر. [ ن َ م ِ / ن َ / ن ِ ] (ع اِ) پلنگ . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (دهار). و آن را نمر بدان جهت گویند که پیسه دار و خالدار است . (ناظم الاطباء). ابوالابرد. ابوالاسود. ابوجلعد. ابومهل . ابوحطان . ابوحطار. ابوالصعب . ابورقاش . ا...