کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انقلاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انقلاب
/'enqelāb/
معنی
۱. (سیاسی) تحول اساسی در حکومت یک کشور توسط تودهای ناراضی جامعه که باعث تحولات سیاسی و اقتصادی و غیره میشود.
۲. آشوب؛ شورش.
۳. برگشتن از حالی به حال دیگر؛ دگرگون شدن.
۴. (نجوم) رسیدن خورشید به دورترین نقطه از استوای فلکی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اغتشاش، تحول، تنش، شورش، قیام، ناآرامی، نهضت
برابر فارسی
آشوب، دگردیسی، واگشت، جنبش، دگرگون
فعل
بن گذشته: انقلاب کرد
بن حال: انقلاب کن
دیکشنری
revolution
-
جستوجوی دقیق
-
انقلاب
واژگان مترادف و متضاد
اغتشاش، تحول، تنش، شورش، قیام، ناآرامی، نهضت
-
انقلاب
فرهنگ واژههای سره
آشوب، دگردیسی، واگشت، جنبش، دگرگون
-
انقلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enqelāb ۱. (سیاسی) تحول اساسی در حکومت یک کشور توسط تودهای ناراضی جامعه که باعث تحولات سیاسی و اقتصادی و غیره میشود.۲. آشوب؛ شورش.۳. برگشتن از حالی به حال دیگر؛ دگرگون شدن.۴. (نجوم) رسیدن خورشید به دورترین نقطه از استوای فلکی...
-
انقلاب
فرهنگ فارسی معین
(اِ قِ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - دگرگون شدن . 2 - زیر و رو شدن . 3 - قیام گروهی برای واژگون کردن یک حکومت . 4 - استفراغ ، قی . 5 - نا - آرامی ، بی قراری ، هیجان . 6 - شورش ، عصیان . 7 - تبدیل صورتی به صورت دیگر (فلسفه ).
-
انقلاب
لغتنامه دهخدا
انقلاب . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) برگشتن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازگردیدن . (ترجمان القرآن جرجانی ). برگردیدن و واژگون شدن و برگشتن از کاری و حالی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). واگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (مجمل ...
-
انقلاب
دیکشنری عربی به فارسی
برهم زدن , ضربت , کودتا
-
انقلاب
واژهنامه آزاد
متحول شدن.
-
واژههای مشابه
-
انقلاب الشعر
لغتنامه دهخدا
انقلاب الشعر. [ اِ ق ِبُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) در تداول طب ، ناهموار و کج رستن موی مژه . صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی در ذیل انقلاب الشعر آرد: موی مژه اگرچه فزونی نباشد لیکن آنچه باشد ناهموار رسته باشد و لختی بسوی دیده اندر کشد و بخلد و بدین سبب آب از چشم...
-
انقلاب جفن
لغتنامه دهخدا
انقلاب جفن . [ اِ ق ِ ب ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یا انقلاب الجفن ؛ شفرة. (از قاموس ابوعلی سینا چ تهران کتاب 3 ص 68). میل مژه بدرون چشم . (یادداشت مؤلف ). انقلاب مژگان . کجی مژگان . کژی مژه . و رجوع به انقلاب الشعر شود.
-
انقلاب رحم
لغتنامه دهخدا
انقلاب رحم . [ اِ ق ِ ب ِ رَ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) علتی در رحم : سبب این علت دو نوع است یکی آنکه قوت عظیم برحم برسد چون دشخواری زادن و تهور قابله یا بانگ عظیم کردن یا چیزی گران برداشتن یا از جای بلند افتادن و جستن یا زخمی و آسیبی رسیدن یا نا...
-
انقلاب کردن
لغتنامه دهخدا
انقلاب کردن . [ اِ ق ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دگرگون کردن : ساری گفتا که هست سرو زمن پای لنگ لاله ازو به که کرد دشت بدشت انقلاب .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 44).
-
انقلاب مژگان
لغتنامه دهخدا
انقلاب مژگان . [ اِ ق ِ ب ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) انقلاب جفن . رجوع به انقلاب جفن شود.
-
انقلاب معده
لغتنامه دهخدا
انقلاب معده . [ اِ ق ِ ب ِ م ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیرون افکندن خورده ٔ گوارده . (یادداشت مؤلف ).
-
summer solstice
انقلاب تابستانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] 1. نقطهای روی نیمۀ شمالی دایرهالبروج که در بیشترین فاصلۀ زاویهای از استوای آسمان است وبا رسیدن مرکز خورشید به آن، تابستان در نیمکرۀ شمالی آغاز میشود 2. زمانی که خورشید به این نقطه در آسمان برسد