کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انقع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انقع
لغتنامه دهخدا
انقع. [ اَ ق َ ] (ع ن تف ) فرونشاننده تر مر تشنگی را. (ناظم الاطباء). تشنگی فرونشاننده تر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تسکین دهنده تر. (یادداشت مؤلف ).- امثال :الرشف انقع ؛ ای اقطع للعطش ، در ترک شتاب زدگی و عجلت گویند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)...
-
انقع
لغتنامه دهخدا
انقع. [ اَ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ نَقع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- امثال :انه لشراب بانقع . رجوع به نقع و منتهی الارب شود.
-
واژههای همآوا
-
عنقا
واژگان مترادف و متضاد
سیمرغ
-
عنقا
فرهنگ فارسی معین
(عَ نْ) [ ع . عنقاء ] (اِ.) سیمرغ ، نام مرغی افسانه ای که زال پدر رستم را پرورد. جایگاه این مرغ در کوه البرز است .
-
عنقا
لغتنامه دهخدا
عنقا. [ ع َ ] (اِخ ) همان عنقاء است که در تداول فارسی زبانان همزه ٔ آن مانند سایر الفهای ممدود، به تلفظ درنیاید. سیمرغ . اشترکا. عنقای مغرب . عنقای مغربی . رجوع به عَنْقاء شود : بسان مخلب عنقا پدیدشد ز افق و یا چو ابروی زال از نشیمن عنقا . منوچهری .ا...
-
عنقا
لغتنامه دهخدا
عنقا. [ ع َ ] (ع اِ) نام سازی است که گردنی دراز دارد. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ) : گهی سماع زنی گاه بربط و گه چنگ گهی چغانه و طنبور و شوشک و عنقا. فرخی .مطربانی چو باربد زیباچنگ و بربط چغانه و عنقا. مسعودسعد.به پیروزی و بهروزی نشین می خور به کام دل...
-
عنقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عنقاء] [قدیمی] 'anqā ۱. مرغی افسانهای که مظهر عزلت یا نایابی است: ◻︎ برو این دام بر مرغ دگر نه / که عنقا را بلند است آشیانه (حافظ: ۸۵۲).۲. (موسیقی) سازی زهی با گردن دراز که امروزه از میان رفته است.۳. (موسیقی) سازی بادی که امروزه از ...
-
جستوجو در متن
-
رشف
لغتنامه دهخدا
رشف . [ رَ ] (ع مص ) مکیدن آب را: رشف الماء رشفاً. و منه المثل : الرشف انقع؛ یعنی مکیدن آب اندک اندک تسکین دهنده تر است مر تشنگی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مکیدن آب . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). مکیدن . (غیاث اللغات از منتخب اللغات ) (تا...
-
نقع
لغتنامه دهخدا
نقع. [ ن َ ] (ع اِ) آواز شترمرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آنچه در چاه فراهم آمده باشد از آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || تنگ جای گرد آمدن آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جائی که در آن آب جمع شده و حبس شده باشد. (ناظم الاطبا...
-
اروی
لغتنامه دهخدا
اروی . [ اَ وا ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رَی ّ و رِوی ̍. سیراب تر.- امثال : اروی من الحوت . اروی من النعامة ؛ لانها ترید الماء فان رائته شربته عبثاً. اروی من النمل ؛ لانها تکون فی الفلوات . اروی من بکر هبنقة؛ هو یزیدبن ثروان و هو الذی یحمق و کان ب...