کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انفیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
snuffy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیرینی، ترشرو، خشمگین، شبیه انفیه
-
snuffiest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
snuffiest، ترشرو، خشمگین، شبیه انفیه
-
snuffier
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسموفیری، ترشرو، خشمگین، شبیه انفیه
-
ناس
واژگان مترادف و متضاد
۱. آدم، انسان، انس، بشر، مردم ۲. انفیه
-
snuffs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تنفس، خاموش شدن، بافوت خاموش کردن، انفیه زدن
-
snuffed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
snuffed، خاموش شدن، بافوت خاموش کردن، انفیه زدن
-
snuffing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
snuffing، خاموش شدن، بافوت خاموش کردن، انفیه زدن
-
smokeless tobacco
توتون ناکِشیدنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] توتونی که بهجای کشیدن بهصورت انفیه یا با جویدن مصرف میشود متـ . توتون جویدنی chewing tobacco
-
مشکدان
لغتنامه دهخدا
مشکدان . [ م ُ / م ِ ] (اِ مرکب ) جائی که مشک در آن جای دهند، همچون انفیه دان و عطردان و...
-
دمحق
لغتنامه دهخدا
دمحق . [ دُ ح ُ ] (ع اِ) دارودان بینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). انفیه دان . (ناظم الاطباء).
-
روشن دماغ
لغتنامه دهخدا
روشن دماغ . [ رَ / رُو ش َ دِ ] (ص مرکب ) روشن قیاس . روشن رای . کنایه ازکسی که فکر صحیح و تدبیر صائب داشته باشد. (از آنندراج ) : همیدون درین چشم روشن دماغ ابوبکر شمع است و عثمان چراغ . نظامی (از آنندراج ).|| (اِ مرکب ) انفیه و دارویی که به بینی کشند...
-
راتیبور
لغتنامه دهخدا
راتیبور. [ ب ُ ] (اِخ ) قصبه ای است در جنوب شرقی پروس در ناحیه سیلزی در ولایت «اویلن » و در 68هزارگزی جنوب شرقی «اوپلن » در ساحل چپ رودخانه ٔ «اُدِر» و درکنار راه آهن . و کارخانه های سیگار و شکر و انفیه و کاغذ و تجارت آن معروف است . (از قاموس الاعلام...
-
معطسة
لغتنامه دهخدا
معطسة. [ م ُ ع َطْ طِ س َ ] (ع ص ) تأنیث معطس . دواها که عطسه آرد. انفیه ها. ج ، معطسات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). داروهایی که سبب تحریک مخاط بینی شوند و تولید عطسه نمایند. عطسه آور . و رجوع به معطس شود.
-
عطوس
لغتنامه دهخدا
عطوس . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) عطسه کننده . || اللُجَم العطوس ؛ مرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دارویی باشد که عطسه آرد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). داروهایی که در بینی دمند تا انسان را به عطسه وادارد. (از بحر الجواهر). دوائی که در بینی دمند تا عطسه...
-
نشوغ
لغتنامه دهخدا
نشوغ . [ ن َ ] (ع اِ) داروی در دهان و بینی ریختنی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). وجور. سعوط. (معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). داروی در دهان ریختنی یا در بینی افکندنی . (ناظم الاطباء). انفیه . داروی دهان و بینی . (یادداشت مؤلف ) || (ص...