کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انفاذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انفاذ
/'enfāz/
معنی
۱. روان کردن؛ فرستادن.
۲. اجرا کردن حکم و فرمان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انفاذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enfāz ۱. روان کردن؛ فرستادن.۲. اجرا کردن حکم و فرمان.
-
انفاذ
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - اجرا کردن فرمان . 2 - امضای عهد نمودن . 3 - فرستادن .
-
انفاذ
لغتنامه دهخدا
انفاذ. [ اِ ] (ع مص ) تیر و جز آن بر چیزی گذرانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بفرستادن تیر و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). شمشیر و خنجر بر چیزی گذرانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سلاح بر چیزی بگذرانیدن . (یادداشت مؤلف ). |...
-
واژههای مشابه
-
انفاذ داشتن
لغتنامه دهخدا
انفاذ داشتن . [ اِ ت َ ] (مص مرکب ) ارسال داشتن . فرستادن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای همآوا
-
انفاز
لغتنامه دهخدا
انفاز. [ اِ ] (ع مص ) تیر بر ناخن گردانیدن تاکجی از راستی معلوم گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). تیر بر ناخن بگردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). || برجهانیدن کودک را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
انفاض
لغتنامه دهخدا
انفاض .[ اِ ] (ع مص ) بچه دادن شتر. || درویش گردیدن قوم و مردن ستور آنها و سپری شدن توشه یا سپری گردانیدن آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بی مال و بی زاد گشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || باران زده شدن مردم . (منتهی ا...
-
جستوجو در متن
-
penetrance
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نفوذ، نفوذ پذیری، قابلیت نفوذ، انفاذ
-
execution
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجرا، اعدام، انجام، توقیف، ادا، انفاذ
-
executions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اعدام ها، اعدام، اجرا، انجام، توقیف، ادا، انفاذ
-
منفذ
لغتنامه دهخدا
منفذ. [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) آنکه می گذراند و آنکه داخل می کند و درمی آید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به انفاذ شود.
-
نفذ
لغتنامه دهخدا
نفذ. [ ن َ ف َ ] (ع اِمص ) نفاذ. روانی چیزی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). انفاذ. (اقرب الموارد) (متن اللغة) (ناظم الاطباء). روانی . اجرا. (ناظم الاطباء). اسم است از انفاذ. (از متن اللغة). نفوذ. (ناظم الاطباء). گویند: طعنة لها نفذ؛ ای طعنة نافذة....
-
اتاوات
لغتنامه دهخدا
اتاوات . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اِتاوَه : حق انعام آن دولت فراموش کرد و در انفاذ وظایف حمول و اتاوات به حضرت بخارا تقاعد و ابطا نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). در اکتساب خیرات و احتساب مبرات و رعایت رعیت و طرح اتاوات ... بر عمیدالجیوش بیفزود. (ترجمه ٔ تاریخ...