کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انغوزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انغوزه
/'anquze/
معنی
صمغ یا شیرۀ انجدان، به رنگ قهوهای و طعم تلخ که خاصیت دارویی دارد.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انغوزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انگوژه، انگژه، انگژد› (زیستشناسی) 'anquze صمغ یا شیرۀ انجدان، به رنگ قهوهای و طعم تلخ که خاصیت دارویی دارد.
-
انغوزه
فرهنگ فارسی معین
(اَ زِ یا زَ) (اِ.) =انگژد. انگوژد. انگژه . انگوژه : صمغی است که از گیاه انگدان گیرند و به آن صمغ انجدان نیز گویند و آن به صورت دانه های صمغی به درشتی یک نخود تا یک گردو دیده می شود و به رنگ های زرد، قهوه ای و خاکستری و طعمش گس و تلخ و زننده و بویش ش...
-
انغوزه
لغتنامه دهخدا
انغوزه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) دارویی بدبوو دافع تشنج و عبارت است از صمغ درخت انگدان که به تازی حلتیث منتن گویند. (ناظم الاطباء). صمغ بدبویی که از یک نوع کما حاصل می شود. (گیاه شناسی گل گلاب ص 235). صمغی است که از گیاه انگدان گیرند و به آن صمغ انجدان ن...
-
واژههای مشابه
-
آنغوزه
لهجه و گویش تهرانی
نوعی صمغ گیاهی و دارویی بودار
-
واژههای همآوا
-
انقوزه
لغتنامه دهخدا
انقوزه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) حلتیت . منتن . انگدان منتن . (یادداشت مؤلف ). انغوزه . مثل :- انقوزه در قند خورانیدن ؛ بصورت و ظاهری نیک ، کسی را زیان و آسیبی رسانیدن : ز شیرین کاری شیرین دلبندفراوان خورده بود انقوزه در قند. امیرخسرو (از امثال و حکم د...
-
آنغوزه
لهجه و گویش تهرانی
نوعی صمغ گیاهی و دارویی بودار
-
جستوجو در متن
-
کما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] kamā = انغوزه
-
انگوژد
لغتنامه دهخدا
انگوژد. [ اَ ژَ ](اِ) انغوزه . (ناظم الاطباء). رجوع به انغوزه شود.
-
انگوژه
لغتنامه دهخدا
انگوژه . [ اَ ژَ / ژِ ](اِ) انغوزه . (ناظم الاطباء). رجوع به انغوزه شود.
-
عودالدرقة
لغتنامه دهخدا
عودالدرقة. [ دُدْ دَ ق َ ] (ع اِ مرکب ) محروث است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (مخزن الادویة). ریشه ٔ گیاه انغوزه . (ناظم الاطباء). رجوع به محروث و انغوزه شود.
-
انگشت گنده
لغتنامه دهخدا
انگشت گنده . [ اَ گ ِ گ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) صمغ درخت انگدان . حلتیت . صمغالحروت . (از برهان قاطع). انغوزه . (ناظم الاطباء). و رجوع به انغوزه و انگژه شود.
-
وشه
لغتنامه دهخدا
وشه . [ وَ ش َ / ش ِ ] (اِ) اشه . اشق . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). انغوزه . || یک نوع دارویی دیگر. (ناظم الاطباء).