کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انعام کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انعام کردن
لغتنامه دهخدا
انعام کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخشش کردن . عطا کردن . (ناظم الاطباء) : چو انعام کردی مشوخودپرست که من سرورم دیگران زیردست . سعدی (بوستان ).انعام کن بگوشه ٔ چشم ارادتی تا بنده ٔ تو باشم و منت پذیر تو. سعدی .جامه ٔ خود می خواهم اگر انعام کنی . س...
-
واژههای مشابه
-
أَنْعَامٌ
فرهنگ واژگان قرآن
چهار پايان(جمع نعم به معني شتر،گاو و گوسفند)
-
انعام دادن
لغتنامه دهخدا
انعام دادن . [ اِ دَ ] (مص مرکب ) عطیه دادن . (ناظم الاطباء).
-
salvage money
انعام بازگردانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] انعامی که به خدمۀ کشتی بازگردانی پرداخت میشود
-
انعام دادن
دیکشنری فارسی به عربی
راس
-
انعام و اکرام
فرهنگ گنجواژه
بزرگداشت.
-
جستوجو در متن
-
بارزان
واژهنامه آزاد
ارزانی داشتن، ارزانی فرمودن، عطاکردن، بخشش کردن، انعام دادن، تقریب کردن، تقدیر کردن.
-
افضال کردن
لغتنامه دهخدا
افضال کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخشش کردن . انعام و احسان کردن : توقع است ز انعام دایم المعروف ز بهر آنکه نه امروز میکند افضال .سعدی .
-
tipped
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوک، نوک گذاشتن، نوک دار کردن، کج کردن، انعام دادن، محرمانه رساندن، یک ور شدن
-
دلخوش کردن
لغتنامه دهخدا
دلخوش کردن . [ دِ خوَش / خُش ک َ دَ ] (مص مرکب ) شادمان کردن . تسلی دادن و شادمان ساختن . (ناظم الاطباء). دلشاد کردن . || راضی و خشنود و قانع کردن : به انعام خودم دلخوش کن این بارکه انعام تو بر من هست بسیار.نظامی .
-
tipping
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اوج گرفتن، نوک گذاشتن، نوک دار کردن، کج کردن، انعام دادن، محرمانه رساندن، یک ور شدن
-
راس
دیکشنری عربی به فارسی
دماغه , شنل , پول چاي , انعام , اطلا ع منحرمانه , ضربت اهسته , نوک گذاشتن , نوک دارکردن , کج کردن , سرازير کردن , يک ورشدن , انعام دادن , محرمانه رساندن , نوک , سرقلم , راس , تيزي نوک چيزي
-
award
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جایزه، رای، اجر، مژدگانی، انعام، اعطا کردن، سپردن، امانت گذاردن