کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انصاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انصاری
لغتنامه دهخدا
انصاری . [ اَ ] (اِخ ) ابوایوب خالدبن زید. صحابی بود. رجوع به ابوایوب انصاری شود.
-
انصاری
لغتنامه دهخدا
انصاری . [ اَ ] (اِخ ) ابویحیی زکریا (شیخ الاسلام ). (825 یا 826-925 هَ . ق .). دانشمند مصری قاضی و مفسر و محدث بود و در علوم دیگر نیز مهارت و مدتی شغل قضاوت داشت و او را آثار متعددی است که بسیاری از آنها بطبع رسیده . (از معجم المطبوعات و اعلام زرکلی...
-
انصاری
لغتنامه دهخدا
انصاری . [ اَ ] (اِخ ) شیخ مرتضی بن محمد امیر شوشتری . از مجتهدان بنام شیعه بود. در بیست سالگی به عراق رفت و در کربلا نزد سید مجاهد و دیگران تلمذ کردو هنگام محاصره ٔ کربلا توسط دولت عثمانی به کاظمین رفت و سپس به شوشتر شد و پس از دو سال مجدداً به عراق...
-
واژههای مشابه
-
أَنصَارِي
فرهنگ واژگان قرآن
ياران من
-
علقمه ٔ انصاری
لغتنامه دهخدا
علقمه ٔ انصاری . [ ع َ ق َ م َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن سعدبن معاذ انصاری بن سید اوس . پدرش در زمان حیات پیغمبر (ص ) شهید شد و خود او پیغمبر (ص ) را درک کرده است . (از الاصابة ج 5 قسم دوم ص 82).
-
علی انصاری
لغتنامه دهخدا
علی انصاری . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن محمدبن عیسی بن سعدالخیر انصاری بلنسی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بلنسی شود.
-
علی انصاری
لغتنامه دهخدا
علی انصاری . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن ابی بکربن علی بن ابی بکربن عمربن احمدبن عبدالرحمان بن محمد خزرجی انصاری مکی شافعی ، مشهور به ابن جمال مصری . رجوع به علی مکی شود.
-
علی انصاری
لغتنامه دهخدا
علی انصاری . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن احمد. فقیه حنفی بود و وفات او بعد از سال 968 هَ . ق .روی داد. او راست : الصوارم الهندیة فی الطوائف اللوطیة. (از معجم المؤلفین بنقل از بروکلمن ج 2 ص 425).
-
علی انصاری
لغتنامه دهخدا
علی انصاری . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن احمدبن خلف بن محمد باذش انصاری غرناطی ، مشهور به ابن باذش و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به ابن باذش و غرناطی و علی باذش شود.
-
علی انصاری
لغتنامه دهخدا
علی انصاری . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن احمدبن عمربن محمدبن احمد بوشی انصاری ، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی پوشی شود.
-
علی انصاری
لغتنامه دهخدا
علی انصاری . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن احمدقرافی انصاری مصری شافعی . رجوع به علی قرافی شود.
-
علی انصاری
لغتنامه دهخدا
علی انصاری . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن زیدبن محمدبن حسین بن سلیمان بن ایوب انصاری اوسی خزیمی بیهقی شافعی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی بیهقی و ظهیرالدین (ابوالحسن علی بن ...) شود.
-
علی انصاری
لغتنامه دهخدا
علی انصاری . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن احمدبن سلیمان انصاری قرطبی عباسی ، مکنّی به ابوالحسن . وی مقری بود و محمد بلفیقی ، قاضی جماعت در غرناطة در محضر او حاضر شده است . او ساکن فاس شد و در سال 736 هَ . ق . در آنجا درگذشت . او راست : 1- التج...
-
علی انصاری
لغتنامه دهخدا
علی انصاری . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ابراهیم بن محمد انصاری مالکی ، مشهور به متبطی و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی متبطی شود.