کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انشعاب یافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
انشعاب یافتن
دیکشنری فارسی به عربی
تباعد
-
واژههای مشابه
-
branching filter
پالایۀ انشعاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] افزارهای که در موجبر قرار میدهند تا باندهای بسامدی مختلف ریزموج را جدا یا ترکیب کند
-
branch number
عدد انشعاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رمزشناسی] عددی که بهعنوان معیاری برای سنجش قدرت پخش یک نگاشت به کار میرود
-
محل انشعاب
دیکشنری فارسی به عربی
شوکة
-
انشعاب شاخ
دیکشنری فارسی به عربی
قرن
-
انشعاب پذیر
دیکشنری فارسی به عربی
متباعد
-
محل انشعاب بدن انسان (چون زیر بغل ومیان دوران)
دیکشنری فارسی به عربی
عکاز
-
جستوجو در متن
-
diverged
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رد شد، ازهم دور شدن، اختلاف پیدا کردن، انشعاب یافتن، واگراییدن
-
diverge
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واگرایی، ازهم دور شدن، اختلاف پیدا کردن، انشعاب یافتن، واگراییدن
-
پراکنده
لغتنامه دهخدا
پراکنده . [ پ َ ک َ / دَ / دِ ] (ن مف . ق ) متفرّق . کراشیده . متشتت . شَذَرمَذَر. مذرورة. منثور. نَشَر. منتشر. منتشره . پریشان . مُنفّض . مَبثوث . مُنْبّث . بَداد. بَدَد. متبدّد. شَت ّ. شتیت . (دهار). ولاو. وِلو. تار و مار. بشولیده .پشولیده . پاچیده...
-
رفتن
لغتنامه دهخدا
رفتن . [ رَ ت َ ] (مص ) حرکت کردن . خود را حرکت دادن . (ناظم الاطباء). روان شدن از محلی به محل دیگر. (ازناظم الاطباء). خود را منتقل کردن از جایی به جایی . نقل کردن از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر. راه رفتن . مشی . (یادداشت مؤلف ). مشی . (دهار) (ترجمان الق...
-
گاندی
لغتنامه دهخدا
گاندی . (اِخ ) پیشوای هندوان و موجد استقلال هندوستان .موهندس کرم چند گاندی روزدوم اکتوبر 1869 م . در شهر پور بندر که یکی از توابع کاتیاوار واقع در ایالت غربی هند است پا به عرصه ٔ وجود گذاشت . او از یک خانواده ٔ متوسط متعلق بگروه بازرگانان بود. پدر بز...
-
جدل
لغتنامه دهخدا
جدل . [ ج َ دَ ] (ع اِمص ) خصومت ، اسم است جدال را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سختی دشمنی . (از شرح قاموس ). سختی و لداد در خصومت . (از قطر المحیط). پیکار. (مهذب الاسماء). مخاصمت . ستیز. || قدرت بر خصومت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توانائ...