کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انسی
/'ensi/
معنی
یک تن از مردم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انسی
فرهنگ نامها
(تلفظ: ensi) (عربی ـ فارسی) ( اِنس = انسان، بشر + ی (پسوند نسبت)) ، مربوط به انس ، انسانی ؛ (در قدیم) فردی از انس ، انسان .
-
انسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَناسیّ] 'ensi یک تن از مردم.
-
انسی
لغتنامه دهخدا
انسی . [ اَ سا ] (ع اِ) دردگین نسا. (منتهی الارب ). دردگین رگ نسا. (ناظم الاطباء). مبتلا به نقرس . (یادداشت مؤلف ). || رگی است در ساق سفلی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نام رگی در ساق سفلی و عامه آن را عرق انثی گویند. (یادداشت مؤلف ). || قسمت...
-
انسی
لغتنامه دهخدا
انسی . [ اِ ] (ع ص نسبی ، اِ) ضد وحشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : نه وحشی دیدم آنجا و نه انسی نه راکب دیدم آنجا و نه راجل . منوچهری .که عمری شد که همجنسی ندیدم بجز وحشی دگر انسی ندیدم . (منسوب به نظامی ). || اصطلاح طب ) طرف درون عضو. (از آنندرا...
-
انسی
لغتنامه دهخدا
انسی . [ اِ / اَ ن َ ] (ع اِ) واحد انس . (از اقرب الموارد).واحد انس یعنی یک نفر آدم از مردم . (ناظم الاطباء). آدمی . (آنندراج ) (مؤید الفضلاء) (ترجمان القرآن جرجانی ). مردم . انسان . یکی از مردم . یک انسان . یک آدمی . یک انس . (یادداشت مؤلف ) : فقو...
-
انسی
لغتنامه دهخدا
انسی . [ اُ ] (اِخ ) اسماعیل بیگ شاملو. شاعر بود.بهند رفت و به حضور شاهجهان رسید و در سال 1026 هَ . ق . کشته شد . از اوست :آنرا که عقل بیش غم روزگار بیش دیوانه باش تا غم تو دیگران خورند.(از الذریعة قسم 1 از جزء 9 ص 107). (تذکره ٔ صبح گلشن چ هند ص 44)...
-
انسی
لغتنامه دهخدا
انسی . [ اُ ] (اِخ ) سید قطب الدین حسین جنابدی معروف به امیر حاج . از جنابد خراسان و مردی وارسته وشاعر و معاصر امیرعلیشیر نوائی بود و به سال 923 هَ. ق . درگذشت . از اوست :نماز شام که چندین هزار مشعل نورز پرده ٔ افق آورد آسمان بظهوردرآمدم متألم به مح...
-
انسی
لغتنامه دهخدا
انسی . [ اُ ] (اِخ ) عبدالرحمن خان بن بختیارخان دهلوی . صوفی و شاعر بود و در 1025 هَ . ق . درگذشت . از اوست :گر دل ز غم دوست سلامت بودی آماجگه تیر ملامت بودی گویند قیامتی و دیداری هست ای کاش که امروز قیامت بودی .(از تذکره ٔ روز روشن چ تهران ص 88).
-
انسی
لغتنامه دهخدا
انسی . [ اُ ] (اِخ ) قاضی نوراﷲ ساوه ای برادرزاده ٔ قاضی مسیح الدین عیسی ساوه ای شاعر قرن نهم . در اراک (عراق ) و خراسان قاضی بود. از اوست :دردا که ندارد خبر آن سیمبر از من من بی خبر ازخویشم و او بی خبر از من بیمار توام سوی من آخر قدمی نه زان پیش که ...
-
انسی
لغتنامه دهخدا
انسی . [ اُ ] (از ع ، ص نسبی ) همدم و آشنا. (آنندراج ).
-
انسی
دیکشنری فارسی به عربی
اجتماعي
-
واژههای همآوا
-
انثی
واژگان مترادف و متضاد
زن، ماده، مادینه، مونث ≠ ذکر
-
انثی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اِناث] [قدیمی] 'onsā ماده؛ زن.
-
انثی
فرهنگ فارسی معین
(اُ ثا) [ ع . ] (اِ.) ماده ، زن ، زنینه ؛ ج . اناث .