کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
انسولین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
انسولین
/'anso(u)lin/
معنی
۱. (زیستشناسی) هورمونی که در بدن از سلولهای لوزالمعده تراوش میشود و داخل خون میگردد و مواد قندی را در بدن تنظیم میکند.
۲. (پزشکی) دارویی که برای بیماران مبتلا به دیابت تجویز میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
انسولین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: insuline] 'anso(u)lin ۱. (زیستشناسی) هورمونی که در بدن از سلولهای لوزالمعده تراوش میشود و داخل خون میگردد و مواد قندی را در بدن تنظیم میکند.۲. (پزشکی) دارویی که برای بیماران مبتلا به دیابت تجویز میشود.
-
انسولین
فرهنگ فارسی معین
( اَ سُ) [ انگ . ] (اِ.) ماده ای است که در بدن تولید گردد و قند خون را منظم سازد.
-
انسولین
لغتنامه دهخدا
انسولین . [ اَ ] (فرانسوی ، اِ) در اصطلاح شیمی و پزشکی ، ماده ایست که در بدن تولید گردد و قند خون را منظم سازد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
انسولین
دیکشنری فارسی به عربی
انسيولين
-
واژههای مشابه
-
insulin resistance
مقاومت به انسولین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه، علوم پایۀ پزشکی] وضعیتی که در آن غلظت طبیعی انسولین خون فرد برای پاسخدهی انسولینی مناسب کافی نیست
-
post-prandial reactive hyperinsulinemia
بیشانسولینخونی بعدغذایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه، علوم پایۀ پزشکی] وضعیتی که در آن پس از صرف غذا سطح تولید انسولین بهشدت افزایش مییابد
-
جستوجو در متن
-
antisolar
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضد انسولین
-
insulinizing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انسولین کردن
-
inuloid
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انسولین
-
insulinize
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انسولین کردن
-
انسيولين
دیکشنری عربی به فارسی
انسولين
-
inocular
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انسولین
-
insculps
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انسولین